دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عشق تنهاست

شهادت می‌دهد حُر؛ عشق تنهاست

در این تنهاترین دَم، سخت زیباست

 

مگو با خویشتن دیرست و دورست!

درآ از خویش، این سو نورِ نورست

قرار عاشقان بر بی‌قراری‌ست

ببین! جاری است از خونم به نامت

هزاران رود تا روزِ قیامت

 

قرار عاشقان بر بی‌قراری‌ست

که این سیل از اَزل این گونه جاری‌ست

 

پیشِ رو بهشت است

حسین آیینه‌ای زیبا نشان داد

دَمی آن سوی فردا را نشان داد

 

در آن آیینه، آن گل‌ها چه دیدند!

که از جان ریشه تردید چیدند

شهادتنامه امضا می‌کنم

شهادت می‌دهد حُر؛ شرمسارست

از این دَم بندۀ پروردگارست

 

خداوندا! تو شاهد باش! ... هستم

به تو، با تو ... و گرنه بت‌پرستم

ازدحامِ بوی سیب

جهان در ازدحام بوی سیب است

نمازِ ظهر عاشورا عجیب است

 

هوای تیرباران است، برخیز!

به بوی سیب، بوی گُل درآویز!

 

قدم در وادی تقدیر بردار!

در آن آغازهای تلخ غم‌بار

رجزخوان نعره زد آن سبزِ سالار؛

 

ـ «حسین و اضطرابِ مرگ، هیهات!

گریز از التهابِ مرگ، هیهات!‍

 

آزادمرد

چه پیش آمد که حُر زیر و زِبَر شد؟

چه پیش آمد که آن‌سان شعله‌ور شد؟

 

به روحش خرمنِ آزادگی داشت

برای سوختن آمادگی داشت

کربلای نخست

یک چشم در بهشتم و

یک چشم

دوزخی!

 

گُلگشتِ معنا

در آن گُلگشتِ معنا بودم، ای کاش!

غبار راهِ مولا بودم، ای کاش!

 

نوای چشمه‌ای، ابری، نسیمی

فدای چشمِ گُل‌ها بودم، ای کاش!

خنیاگرِ نور

زمین‌بوسِ تواَم، ای نورِ سیّال!

بتاب آیینه‌ام را در شبِ حال

 

جهان نامِ تو را آورده بر لب

که می‌بینم شبِ حال است، امشب

سِرّ سَرِ بریده

چه بر نیزه

چه در طشت خونین ...

 

میراث‌دار ذوالفقار

زمین تا آسمان، غوغاست فردا

چه فردایی‌ست! بی‌همتاست فردا

 

که فردا! با پلیدان در نبردیم

یقین؛ فردا سراسر کُشته گردیم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×