دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
زینت دوش پیمبر

تنت خورشیدِ دشت کربلا بود

نه غسل و نه کفن، در خون رها بود

 

بگو ای زینت دوش پیمبر

کجا شایستۀ تو بوریا بود؟

 

کوتاه سروده
دل پرپر

مصیبت، طاقتش را سر می‌آورد

که با خود یک دل پرپر می‌آورد

 

از آن تن‌های غرق خون! بمیرم

هزاران تیر باید در می‌آورد

کوتاه سروده
چشم‌هایی شعله‌ور

دلش بی تاب از آهی پر شرر سوخت

شبیه چشم‌هایی شعله‌ور سوخت

 

به پای حنجری آتش گرفته

تنورخولی آن شب تا سحر سوخت

کوتاه سروده
قیامت می‌شود از اشک زهرا

خروش ناله در عرش است بر پا

قیامت می شود از اشک زهرا

 

سری را خولی آورده به کوفه

تنی مانده رها بر خاک صحرا

 

کوتاه سروده
کوچه به کوچه

غم و درد و بلا کوچه به کوچه

تب و اشک و عزا کوچه به کوچه

 

میان کوفه گرداندند سر را

به روی نیزه‌ها کوچه به کوچه

کوتاه سروده
چه اشکی دارد امشب زینب تو

فدای ذکر یارب یا رب تو

چه اشکی دارد امشب زینب تو

 

به لب آورده جان کاروان را

به هر چوبی که می‌زد بر لب تو

 

مثل یک مرغ مهاجر

دستمو گرفتی با دستای خالی یادته

بخشیدی من و تو صحنت پر و بالی یادته

 

مثل یک مرغ مهاجر توی آسمون صبح

پریدم کبوترانه با چه حالی یادته

 

کوتاه سروده
جواب اشک‌های زینب تو...

تو که آرامبخش این قلوبی

خبر از حال من داری به خوبی

 

جواب اشک‌های زینب تو

شده در شام رقص و پایکوبی

کوتاه سروده
ما آمده‌ایم تا ببخشی ما را

با شیون و شین یا قدیم الاحسان

با این همه دِیْن یا قدیم الاحسان

 

ما آمده‌ایم تا ببخشی ما را

امشب به حسین یا قدیم الاحسان

 

می‌دهد عطر زمزم و کوثر

ماجرا هر چه بود پایان یافت

هرکسی بود عازم کویش

زنی انگار چشم در راه است

از سفر، چه می‌آورد شویش

کوتاه سروده
نزن حرف جدایی

رها از ما و من بودیم یک عمر

غریب یک وطن بودیم یک عمر

 

نزن حرف جدایی با من آخر

که یک جان و دو تن بودیم یک عمر

کوتاه سروده
تمام گرگ‌ها در قتلگاه و...

دل من داغدار رفتن تو

به روی خاک این صحرا تن تو

 

تمام گرگ‌ها در قتلگاه و

چه دعوایی سر پیراهن تو ...

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×