آن روز کوفه حال و هوایی غریب داشت

وقتی نگاه‌ها همه بوی فریب داشت

تنهاترین مسافر شب گرد کوفه بود

آن زائری که همره خود عطر سیب داشت

دروازه ورودی شهر است و ازدحام بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام این ازدحام و هلهله‌ها بی دلیل نیست یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام  

تو آمدی و روشنی روز و شب شدی

از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی

در قامتت اگر چه قیامت ظهور داشت

الگوی بندگی و وقار و ادب شدی

باید حسین دم بزند از فضائلت

وقتی حسینی است تمام خصائلت

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست

در شرح بی‌کرانی اوصاف کاملت 

با نور استجابت و ایمان عجین شدی

وقتی که با ولی خدا همنشین شدی

عطر بهشت در نفست موج می‌زند

حالا دگر تو بانوی خلد برین شدی

آینه‌دار فاطمه، تموم حاصل باباست

شبا صدای لالائیش، تپش‌های دل باباست

می‌دوخت به چشمای بابا، نگاه صاف و ساده شو

وقت نماز که می‌رسید، زود می‌آورد سجاده شو

کی مدینه ز یاد خواهد برد

صحن چشمان گریه پوشت را

صبح تا شب کنار خاک بقیع

ناله و شیون و خروشت را

دلِ عالم گرفت از هُرم آهت

فدای کودکان بی پناهت

الهی قلب من آتش بگیرد

شب آخر شبیه خیمه‌گاهت

چشمهایت اگر چه طوفانی

قلبت اما صبور و آرام است

شوق پرواز در دلت جاری است

شب اندوه رو به اتمام است

در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم

ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم

فیضش به گوشه گوشۀ ایران رسیده است

یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم

هستی ماست نوکری اهل بیت او

ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم

با ناله و شور و شین بر می‌گردد

با مویۀ زینبین بر می‌گردد

انگار پس از چهل غروب خونبار

امروز سر حسین بر می‌گردد

با زخم دل و زخم جبینی دیگر

با ناله و آه آتشینی دیگر

از ماتم خواهر تو باید جان داد

از راه رسیده اربعینی دیگر