دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حسین است سرِّ رهایی ما

شده غصۀ نان و دنیای ما

حجاب میان حبیب و مُحِبّ

توکل نکردیم بر او که گفت:

«وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب»

 

از کرب‌و‌بلا گفت و حکایات غریبش

پیچیده شمیم گل پرپر شب آخر

حرف سفر و داغ مکرر، شب آخر

 

اشکی که شده نذر غم فاطمه سی‌سال

انگار شده چندبرابر شب آخر

 

دلم را زیر و رو کن با نگاهی

مرا از بند این دنیا رها کن

رها از این همه چون و چرا کن

 

دلم را زیر و رو کن با نگاهی

دلم را با نگاهی کربلا کن

 

آیات صبح از لب قرآن شنیدنی است

 

از روز‌های قافله دلگیر می‌شوی هر روز چند مرتبه تو پیر می‌شوی؟ در شام شوم زخم زبان‌ها، چه می‌کشی؟ کز روشنای عمر خودت سیر می‌شوی  

پیشانی مجروح خورشید

ذکر مصیبت می‌کند: الشام الشام تا یاد غربت می‌کند: الشام الشام منزل به منزل درد و داغ و بی کسی را یک جا روایت می‌کند: الشام الشام  

غیرت عباس

ولی زینب چه با احساس می‌خواند از آن بُحبوحۀ حساس می خواند

کنار قبر زهرا نیمۀ شب چقدر از غیرت عباس می‌خواند

 

داغ سقا

سرشته از غم زهرا گلش بود نگاه تار زینب قاتلش بود

نیفتاد از لبش نام حسینش اگر چه داغ سقا بر دلش بود  

حسینم وا حسینم

مزن آتش به جان ای نور عینم مخوان از ماه مَـقطُوع الیدَینم

چه شد در کربلا هستی زهرا؟ حسینم وا حسینم وا حسینم  

ای امام اشک

از روزهای قافله دلگیر می‌شوی هر روز چند مرتبه تو پیر می‌شوی؟ در شام شوم زخم زبان‌ها چه می‌کشی؟ کز روشنای عمر خودت سیر می‌شوی

 

برگشته زینب...

دگر این کاروان یاسی ندارد که با خود شور و احساسی ندارد

بیا ام البنین، برگشته زینب ولی افسوس عباسی ندارد

گلزخم‌‌ها

با سر رسید‌ه‌ای، بگو از پیکری که نیست از مصحف ورق ورق و پرپری که نیست شب‌ها که سر به سردی این خاک می‌نهم کو دست مهربان نوازشگری که نیست

آن روز تمام کوفه را لرزاندی

از دیده اگر چه خون دل افشاندی

آن روز تمام کوفه را لرزاندی

 

ای دخت علی! هیمنۀ کوفی‌ها

می‌ریخت به هر خطابه که می‌خواندی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×