دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مزارِ کم

آبی نبود اگر که تو دریا نمی‌شدی

مشکی نبود اگر که تو سقّا نمی‌شدی

 

حالا که مثل نور شدی و قمر شدی

ای کاش هیچ وقت تو پیدا نمی‌شدی

میراث‌دار ذوالفقار

زمین تا آسمان، غوغاست فردا

چه فردایی‌ست! بی‌همتاست فردا

 

که فردا! با پلیدان در نبردیم

یقین؛ فردا سراسر کُشته گردیم

سقا

گفتند ماهی‌ها که آب آورده‌ای سقا نوشیدم و دیدم شراب آورده‌ای سقا پیچیده ابرو!  در افق عطر تو پیچیده گل کرده‌ای در خون، گلاب آورده‌ای سقا  

مرثیۀ آب

از خواهش لب‌های او بی تاب شد آب

از شرم آن چشمان آبی، آب شد آب

 

وقتی که خم شد نخل‌ها یکباره دیدند

لبخند زد مَرد و پر از مهتاب شد آب

به محضر حضرت عباس (ع)
داغ شقایق

رخصت بده از داغ شقایق بنویسم از بغض گلوگیر دقایق بنویسم می‌خواهم از آن ساقی عاشق بنویسم نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم

کوتاه سروده
به یاد دست‌های با وفایت

فرات از کام خشک­ت شرمناک است

ز  داغت آتشی در جان خاک است

 

به یاد دست‌های با وفایت

گریبان دوبیتی چاک چاک است

مشکش پر از تشنگی بود

شروع قصّه این جا بود

یه سقّا بود که دست نداشت

مشکش پر از تشنگی بود

اسبش دیگه نفس نداشت

نهم محرم؛ مدح حضرت سقا (علیه السلام)

عَلَم به دست شما جلوه‌ای دگر دارد

عَلَم به دست تو انگـار بال و پـر دارد

 

برای حضرت ارباب جز وجود شما

کسی لیاقت سقا شدن مگر دارد؟

نهم محرم؛ از زبان قمر بنی هاشم خطاب به سیدالشهدا (علیهما السلام)

تمام غصه‌ام این است، پشت پا بخوری

تو هم شبیه خودم نیزه بی هوا بخوری

 

خـدا کند که به فرقـم نـظر نـینـدازی

هراس دارم از این عمق زخم جا بخوری

نهم محرم؛ زیارت قبول

می‌رود جان ز تنم با نفس آخر تو

کمرم تا شده با دیدن این پیکر تو

 

خیز و بنگر که عدو از غم من می‌خندد

شمر گوید که حسین هست کجا حیدر تو؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×