دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
صاحب غم‌ها

آمد محرم، صاحب غم‌ها کجایی؟

ای داغدار اشک و ماتم‌ها کجایی؟

ای خسته از انبوه آدم‌ها کجایی؟

اصلا بگو آقا محرم‌ها کجایی؟

 

دریاب مرا در غم سالار شهیدان

ای واسط فیض دو سرا! آجرک‌الله

وی حجّت حق، صاحب عزا! آجرک‌الله

 

با نالۀ زهراست عجین سوز صدایت

هم‌نالۀ امّ‌النّجبا! آجرک‌الله

 

روز قرار عاشقان

آخر امام شیعیان! می‌آیی از راه

ای ماه از دیده نهان! می‌آیی از راه

 

از این سفر محض دعای بی قراران

ای مهدی صاحب زمان! می‌آیی از راه

 

عطر ردّ پا

سوختیم از هق هقت، از گریه‌هایت سوختیم

دور از دیدار، امّا در هوایت سوختیم

 

باز با چشمان خود گشتیم دنبال شما

باز گم کردیم عطر ردّ پایت، سوختیم

 

مصحف غم‌های کربلا

شب‌های بی قراری چشمم سحر نشد

دلواپسی و غربت و اندوه، سر نشد

آهم کشید شعله، ولی بال و پر نشد

اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد

 

 

به خون دیدۀ عطشان کربلا، برگرد

امین حضرت یکتا! چرا نمی‌آیی؟

چراغ دیدۀ زهرا! چرا نمی‌آیی؟

 

پیمبر است که با گریه هر سحر گوید

الا سلالۀ طاها! چرا نمی‌آیی؟

 

شب زمستانی‌

در انتظار تو چشمم همیشه بارانی‌ست

و بی‌تو حال و هوای دلم چه طوفانی‌ست

 

بیا که خیری از این زندگی نمی‌بینم

که لحظه‌لحظۀ عمرم پر از پریشانی‌ست

 

صدای پای تو از کربلا رسد

دلم برای تو تنگ است، چاره‌ای آقا

به سوی گوشه‌نشینان نظاره‌ای آقا

 

تمام عمر به خود گفته‌ام به خواب مرو

مباد بر تو کند یک اشاره‌ای آقا

 

وا غریبا ز تو و جامه‌دریدن با من

دست خالی ز من و تار عبایش با تو

مژه‌ای از من و خاک کف پایش با تو

 

زحمت روضه‌مان هم که فقط با زهراست

قندش از مادر تو، مزۀ چایش با تو

 

شاید میان روضۀ سقّا بیایی

آقا نگاهم مانده بر در تا بیایی

از جاده‌های روشن فردا بیایی

 

دوری تو بغضی نشانده در گلویم

ای کاش می‌شد یا بمیرم، یا بیایی

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×