دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
جمعند خانوادۀ زهرا کنار هم

عباس آمده است و علی اکبر آمده است

وقتی رباب هست، علی اصغر آمده است

 

جمعند خانوادۀ زهرا کنار هم

اینجا برادری است که با خواهر آمده است

 

بر هنر عشق اضافه می‌شود امروز

علت این حج ناتمام، بزرگ است

از طرفی هم سپاه شام، بزرگ است

بغض فرو خوردۀ امام، بزرگ است

 

بوی جدایی

این زمین داغ به دل می‌دهد، آخر برویم

در من آشوب شده، جان برادر برویم

 

خاک اینجا چقدر بوی جدایی دارد

زینت دوش نبی! جان پیمبر برویم

 

خورشید من

تا باد به موی سرت افتاد، دلم ریخت

تا اشک ز چشم ترت افتاد، دلم ریخت

 

امروز میان تو و حر بن ریاحی

تا صحبتی از مادرت افتاد، دلم ریخت

 

می‌رسد عاقبت روضۀ ارباب، به سر

شده این جمله جواب: چه خبر کرب و بلا ؟

«صاحب کرب و بلا آمده در کرب و بلا»

از مدینه سفر عشق، شد آغاز ولی

آمده حکم، که پایان سفر کرب و بلا

 

دشت خار

چه صحنه‌ها که در این دشت خار می‌‌بینم

چه روی داده که دائم غبار می‌‌بینم

 

چه روی داده از آن لحظه‌ای که آمده‌ایم

تو را به غصه و ماتم دچار می‌‌بینم

 

انگشترت را در بیاور جان زینب

جانا! ببین فکر مرا مشغول کرده

این سرزمین فکر مرا مشغول کرده

 

ناگفتنی‌ها را ز چشمان تو خواندم

«هل من معین» فکر مرا مشغول کرده

 

خاک داغدیده

وقتی سؤال کرد که این سرزمین کجاست؟

گفتند غاضریه و ماریه، نینواست

 

فرمود نام دیگر این دشت غصه چیست؟

این خاک داغدیده مگر قتلگاه کیست؟

 

عقیق خونی

به آه، دود دلش را به آسمان می‌‌داد

به سینه می‌زد و تنها سری تکان می‌‌داد

 

شنید کرببلا، چشم او سیاهی رفت

فقط به این تن بی جان، حسین جان می‌‌داد

 

آخر خط

دختری می‌پرسه آبادی کجاس؟

این طرف‌ها موکب شادی کجاس؟

باباجون می‌خوام برات گل بچینم

باغ سر سبزی که قول دادی کجاس؟

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×