دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
فصل غم

ای خدا، ‌ای بی نیاز چاره ساز

بارالها، خالق بنده نواز

 

ای کریم ذوالعطا و فضل و جود

ای به سمتت کلّ شی فی السجود

 

بابای همه

باورم نیست که خیبر شکن از پا افتاد

حضرت واژۀ برخواستن از پا افتاد

 

کم نمکدان تو را هر که نمک خورد، شکست

باز با زخم سرت کعبه ترک خورد، شکست

 

زینب مهیا می‌شود، شام غمت را

اشک اذان بر دامن گلدسته جاری است

منبر اذان می‌گوید و محراب قاری است

 

در سوگ خورشید، آسمان غم می فشاند

بار غمت را کوه با خود می کشاند

 

وای از کرببلا

باز هم خانه و یک بستر خون‌آلوده

زنده شد خاطرۀ‌ مادر خون‌آلوده

 

شیر مرد احد افتاده، کجایی زهرا؟

تا ببندی سر این حیدر خون‌آلوده

 

مثل نخلی که فتاده است کنار دریا

از شرار دل من چشم ترم می‌سوزد

دل من بیشتر از زخم سرم می‌سوزد

 

مثل نخلی که فتاده است کنار دریا

دل گرفته شرر و چشم ترم می‌سوزد

 

گفت بگوش پسر، وعدۀ ما کربلا

مسجد و محراب شهر،  گشته به غم مبتلا

مأذنه دارد نوا،  قد قتل المرتضی

 

در دل هفت آسمان، می‌شنوم این نوا

صوت حزینی که خواند، قد قتل المرتضی

 

سخت است...

خانه ویران شده‌ام، غصۀ بابا سخت است

حرف دیگر بزن امشب، غم فردا سخت است

 

دیدن روی تو و لختۀ خون‌ها سخت است

سوختم از نفست، سوختن اما سخت است

 

دارد حسین، زمزمۀ کربلا به لب

یک شب دگر تو منتظرم باش، فاطمه

مرهم برای زخم سرم باش، فاطمه

 

یک عمر، انتظار تو را می‌‌کشم بس است

هجران روزگار تو را می‌‌کشم بس است

 

برای پیکر صد پاره روضه‌خوانی تو

دلت هوای اجل کرده، نیمه جانی تو

در انتظار و هوایی آسمانی تو

 

بیا بگیر ز اسم خودت مدد، برخیز

هنوز هم که هنوز است، پهلوانی تو

 

روضه‌خواندی دم رفتن به مصیبات حسین

 

از نگاه پسرت سمت سرت ریخت دلم

دست تو سرد شد و چشم ترت ریخت دلم

 

از سخن‌های طبیبی که تو را کرد جواب

از نگاه همه در دور و برت ریخت دلم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×