دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مرا به فطرت آیینه‌ها سفارش کن

به نام حضرت حق، السلام یا دریا!

بر آن سرم که بنوشم تو را، ولی، اما ...

 

چگونه از تو بنوشم، منی که مردابم؟

چگونه از تو بنوشم؟ مگر شما مولا ...

زینبا دارم وصیّت با تو من

در دم آخر، علیّ مرتضی

گفت با زینب به صد شور و نوا

 

زینبا، عمرم به پایان آمده

 وعدۀ دیدار جانان آمده

پیش حسین، حرف کفن با حسن مزن

ای بال و پر شکسته دم از پر زدن مزن

برخیز و حرف رفتن و غسل و کفن مزن

 

در بین نوحه خواندنت از مادرم، پدر!

حرف از وصال خویش و جدایی ز من مزن

ای ابرهای کربلا باران ببارید

افتاده بین بستری آتش گرفته

با آتش غم حیدری آتش گرفته

 

بعد از علی دانست تنها چاه کوفه

راز قدیمی پری آتش گرفته

وای بر حال دل زینب مظلومۀ من

امشب انگار به دل قالب غم ریخته‌اند

همه آفاق و عوالم چه به هم ریخته‌اند

 

هیچ جایی خبری نیست خبرها اینجاست

خانۀ شیر خدا آمد و رفتِ زهراست

بسیار دعا زینب کبری کند امشب

با خود بگذارید که نجوا کند امشب

این روح مگر بال و پری واکند امشب

 

یک لحظه دگر طاقت این هجر ندارد

سخت است تحمل، غم زهرا کند امشب

پیراهن یوسف اثرش از دم مولاست

شمعی که به هر گوشه هزار انجمنش بود

افسوس که عالم همه بیت‌الحزنش بود

 

با آن که علی در دل یک خلق، وطن داشت

در جامعه پیوسته غریب وطنش بود

صحبت از کوفه و بازار و اسیری کردی

خانه با رفتنت این بار به هم ریخته است

شهر بی حیدر کرار به هم ریخته است

 

پدرم نبض زمان بودی و با رفتن تو

سحر و روزه و افطار به هم ریخته است

باقی آن برای علمدار مانده است

این چشم‌ها به راه تو بیدار مانده است

چشم انتظارت از دم افطار مانده است

 

برخیز و کوله بارمحبت به دوش گیر

سرهای بی نوازش بسیار مانده است

 

پیش نگاه زینب گریان به خون نشست

ماه جمال قبلۀ ایمان به خون نشست

شمس رخ حقیقت عرفان به خون نشست

 

دیو تباهی آمد و یک سجده را شکست

آیینۀ کرامت انسان به خون نشست

 

بر سینۀ نمازگذاران نشسته داغ

روح نماز و کعبۀ ایمان به خون نشست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×