دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دست‌ها

شاید زمین چرخیده ده­‌ها قرن، روی دست‌­هایت

جوشیده اقیانوس آرام از گلوی دست­‌هایت

 

شاید که نه ... حتماً تمام کوزه‌­های تشنۀ دهر

سیرابِ سیرابند هر روز از سبوی دست‌­هایت

آتشِ قلم

شراره می‌کشدم آتش از قلم در دست بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟

قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی است که با نوشتن نامت شود معطر دست؟

حدیث حسن تو را نور می‌برد بر دوش شکوه نام تو را حور می‌برد بر دست

از کوه بپرسید چه آمد به سر ماه

این دشت ندیده است بهارانی از این دست بر سینۀ خود نم نم بارانی از این دست از کوه بپرسید چه آمد به سر ماه در ساحل امواج خروشانی از این دست

کوتاه سروده
از دست بریده­‌ات غزل می‌­ریزد

خَم کرده غمت پشت صنوبرها را

آورده به لب، جان کبوترها را

 

از دست بریده­‌ات غزل می‌­ریزد

حالا چه کنم جنون دفترها را؟

دست

افتاده بود در تب کشف و شهود دست وقتی که برد در نفس گرم رود دست با دست پر اگرچه به ساحل رسید رود دریا کشید از عطش سرخ رود دست

دریا چشم در راه است مشکت را

به دریا آشنا کن خاک خشک این طرف‌ها را

پر از درّ وجودت کن دل سرد صدف‌ها را

 

برو ای مرد، دریا چشم در راه است مشکت را

بیاور تا سکوت خیمه­‌های بی‌رمق، شور و شعف‌ها را

 

به‌ جای نخل از این بیشه بال می‌روید

به جای دست تو از شانه بال می‌روید

به یاد تو غزلی در خیال می‌روید

 

از آن دمی که فتاده است دست تو در خاک

به‌ جای نخل از این بیشه بال می‌روید

 

تقدیم به حضرت ابوالفضل (ع)
یک چمن گل‌های سرخ

کاش می‌گشتم فدای دست تو

تا نمی‌دیدم عزای دست تو

 

خیمه‌های ظهر عاشورا هنوز

تکیه دارد بر عصای دست تو

کوتاه سروده
با اشک وضو بگیر ایمانت را

امشب دو سه رکعت از دل یاس بخوان

از راز قنوت دست عباس بخوان

 

با اشک وضو بگیر ایمانت را

یک بار بیا نماز احساس بخوان

ما تشنۀ یک جرعه نوریم

از تن جدا تنهاترین دست

در نینوا شورآفرین دست

 

هفت آسمان زد بوسه بر خاک

افتاد وقتی بر زمین دست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×