دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تو را دست خدا بسپارم...

علم را بر زمین بگذارم، اما... تو را دست خدا بسپارم، اما...

به چشمم تیر زد آن قوم، ای عشق! که دست از دیدنت بردارم، اما...

 

تبر

عطش آتش به جانم زد برادر شرر بر استخوانم زد برادر

نبودی، دست پاییزی‌ترین قوم تبر بر بازوانم زد برادر

 

دست‌هایت

مبادا غم دوباره پا بگیرد برای تو دل دریا بگیرد

چه خواهم کرد اگر از من سکینه سراغ دست‌هایت را بگیرد

 

دل و دست

دل و ساحل، دل و دریا، دل و دست دل و تنهاترین سقا، دل و دست

فدای غربت خواهر دل و جان فدای قامت مولا، دل و دست

 

ای رود

تو احساس مرا دریاب ای رود لبم را تر نکن از آب، ای رود

تو که دستی نداری تا بیفتد به سوی خیمه‌ها بشتاب ای رود!

 

عمو

عمو سه بخش دارد: دست عباس دست

 

ساقی تشنگان

 

بر خون دو دیده‌ی تو می‌گریم من

بر قدّ خمیده‌ی تو می‌گریم من

 

ای ساقی تشنگان عترت! عبّاس!

بر دست بریده‌ی تو می‌گریم من

بی دست

 

ای دست که بر تو پنج تن می‌گریند!

دل‌سوختگان در انجمن می‌گریند

 

فرداست که در مدینه با امّ بنین

انصار به بی‌دستی من می‌گریند

 

ای دست

 

ای دست! چه زود اوفتادی به برم!

زآن روی نشد به خیمه آبی ببرم

 

از تیر و عمود و تیغ، از بی‌دستی

آمد به سرم، هر آن چه آمد به سرم

 

باران

ای دست! کرامت تو چون باران است

در دست تو حلّ مشکل یاران است

 

رگ‌های بریده‌ی تو در روز حساب

پیوند شفاعت گنه‌کاران است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×