دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ای وارث خون گلوی سر بریده

دستی بده تا که بگیرم دست‌هایت

چشمی بده تا که کنم گریه برایت

 

دست توسّل دارم و چشم تمنّا

می‌دوزم امشب بر بلندای عطایت

 

کجای خیمه لب تشنه نشستی؟

نفس تنگه، چشا خیسه، دلا خون

گرفتار غمیم از غیبت تو

هزار و چارصد ساله غریبیم

پناه ما غریباس هیات تو

یا صاحب الزمان (ع)

 

به اشک‌های آن پدر که بی پسر شده بیا

به گریه‌‌های دختری که بی پدر شده بیا

 

به آن شهید پاره‌تن که بی‌کفن رها شده

به نـالـه‌های مادران خونجگـر شده بیا

 

بر داغ سید الشهدا گریه می‌کنی

 

با غصه‌های آل عبا گریه می‌کنی

در اوج روضه‌های عزا گریه می‌کنی

 

ما با گناه اشک تو را در می‌آوریم

از سوز بی وفایی ما گریه می‌کنی

 

اشک روضه بر دل آلوده قیمت می‌دهد

خواب یاران، استخوان در گلو یعنی همین

غافلیم و حاصل دوری از او یعنی همین

 

عمرمان طی شد به فکر آرزوهای بلند

سکر جهل آرزو در آرزو یعنی همین

 

کوفۀ ویران

من از این وضع پریشان نگرانم به خدا

از فراوانی نسیان نگرانم به خدا

 

پر کشیدند سحر همسفرانم، حالا

مانده‌ام خسته، هراسان نگرانم به خدا

هیئت و روضه زیارتگه رندان بلاست

هر چه خوبی است تو داری و به آن محتاجم

آنچه داری ز معارف به همان محتاجم

 

تو اباصالحی و من پسر این پدرم

عمل صالحم افزون، که بدان محتاجم

جا نماندم

حالا که دیگر جا نماندم اربعین را

می‌بوسم از جان جای جای این زمین را

 

این خاک که این روزها بوسیده در راه

صحن کف پاهای یاری نازنین را

اربعین

اربعین ای کاش میلیون‌ها نفر

با لباس مشکی و چشمان تر

 

با ظهور مهدی صاحب زمان

همچونان سیلی خروشان، بی امان

 

از صحن نجف به کربلا

از هر چه به غیر تو رها، می‌آییم

با عشق تو در شور و نوا می‌آییم

 

می‌آیی و پشت سرت ان‌شاء‌الله

از صحن نجف به کربلا می‌آییم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×