دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
امشب و فردا

امشب شهادت نامۀ عشاق امضا می‌شود

فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می‌شود

 

امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی

فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا می‌شود

وارث کمال پدر

در رگ رگش نشانۀ خوی کریم بود

او وارث کمال پدر از قدیم بود

 

دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود

این کودک شهید که گفته یتیم بود؟

چند نفر به یک نفر؟

لشگریان خیره سر، چند نفر به یک نفر؟

فاطمه گشته خون جگر، چند نفر به یک نفر؟

 

خواهر دل شکسته‌اش، همره دختران او

زند به سینه و به سر، چند نفر به یک نفر؟

رنگ و بوی زهرا

برای پر زدنت حجم آسمان کم بود

ولی به بال و پر خسته‌ات، توان کم بود

 

شتاب کردی و وا ماند بند نعلینت

چه قدر شوق شهادت! مگر زمان کم بود؟

عمه جانم بین عمو تنهای تنها مانده است

عمه جانم بین عمو تنهای تنها مانده است

عمه جان عبداللّهت از قافله جا مانده است

 

نیمه جانی در تنم مانده عمو جان مال توست

من بلا گردانتم، تا در تنم نا مانده است

تا که نگویند عمو کاش پسر داشت...

غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت

شعلۀ بال و پرش میل سفر داشت

 

آنکه در این یازده سال یتیمی

تا که عمو بود انگار پدر داشت

خاک پای لشکر...

اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم

و گر از در برانی، خاک پای لشگرت گردم

 

به دامانت غبارآسا نشستم، بر نمی‌خیزم

و گر بفشانی‌ام، خیزم ولی گرد سرت گردم

درگه عفو

گناهی از تمام کوه‌ها سنگین تر آوردم

عزیز فاطمه! بر درگه عفوت سر آوردم

 

من آن حرم کز اول خویش را سدِ رهت کردم

تو را در این زمین بین هزاران لشگر آوردم

زبان حال حضرت حر

یوسف زهرا! ز شما پُر شدم

تا که اسیر تو شدم حُر شدم

 

از دل دشمن به سویت پر زدم

آمدم و حلقه بر این در زدم

عقاب شکسته بال

درست مثل عقابی که تیر خورده پرش

چه پر شکسته می‌آید، چه آمده به سرش؟

 

شکسته‌تر ز پر و بال او دلش باشد

فرار می‌کند از عمر پوچ و بی ثمرش

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×