دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
روا بود که به زهرا پسر بخوانندش

  

سزد ز مهر فلک خوبتر بخوانندش

قمر، نه رشک هزاران قمر بخوانندش

 

قسم به خون شهیدان حق روا باشد

که سیّدالشّهدای دگر بخوانندش

چراغ هاشمیان

   

درود صبر و سلام رضا به همّت او

دل فرات بود مشتعل ز غیرت او

 

به شیرخوارگی او را شناخت شیر خدا

که بوسه زد به جبین و به دست و صورت او

مدح حضرت رقیّه سلام الله علیها

  

این کیست که بهشت شده رونمای او؟ قصری هزار آینه شد سرسرای او  

آمیخته به عصمت و توحید و معرفت زرّینه‌خشتِ محکمِ اوّل بنای او

خورشید نیزه‌ها

   

فرصت نداد تا که لبی تر کند گلو

دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

 

می آید از کنار شریعه شهاب‌وار

بسته است راه را به حرم، لشکر عدو

مسیحای عقلمه

  

ای آفتاب روشن شب‌های علقمه

سرو رشید خوش قد و بالای علقمه

 

داده است مشک تشنۀ تو آب را بها

ای آبروی آب! مسیحای عقلمه!

 

چشم امید عالم و آدم به دست توست

   

بی شک تو صبح روشن شب‌های تیره‌ای

خورشیدی و به ظلمت این شام، چیره‌ای

 

تسخیر کرده جذبۀ چشم تو ماه را

بی‌خود که نیست تو قمر این عشیره‌ای

 

رباعی از زبان حضرت رباب خاتون علیهاسلام

از بس که عطش ربوده تاب و تب تو

فرقی نبُوَد میان روز و شب تو

 

گیرم که پر از شیر شود سینۀ من

نیروی مکیدن نبُوَد در لب تو 

من ندانم...

تمام درد بر جانم نشسته رد خون روی دستانم نشسته

 

تو خوردی خیزران و، من ندانم چرا زخمش به دندانم نشسته

ستاره بر تن مهتاب

چو زینب پیکرش را آب می‌ریخت ستاره بر تن مهتاب می‌ریخت

 

همه دیدند چون زهرای اطهر ز هر جای تنش خوناب می‌ریخت

طایر قدس

طفل دل، ‌شوریدگی از سر گرفت         ذیل دامان علی‌اصغر گرفت

 

وه! چه اصغر؟ کاینات او را طفیل         وه! چه اصغر؟ ممکنات او را به ذیل

 

مسیح عشق

شد چو خرگاه امامت، چون صدف         خالی از دُرهای دریای شرف

 

شاه دین را گوهری بهر نثار         جز دُر غلتان نمانْد اندر کنار

 

گلوی نازک

 

هان! بیا، ای کودک دل‌خسته‌ام!           مرغک لب‌تشنه‌ی پربسته‌ام!

 

تا به اوج عشق، پروازت دهم         نیک‌فرجامی ز آغازت دهم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×