دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نی نامه

قمار عشق را خوش برده بودی

سرت آنجا که باده خورده بودی

 

تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد

که عمری بی صدا بودیّ و فریاد

توفان

نگاهت ابر گریانی است در شام عجب آیینه بارانی است در شام

خبر در شهر، پیچیده است آری: حضورت مثل توفانی است در شام

ماه طلعت؟

نوای غم به گوش چرخ پیر است

و یا بانگ جگرسوز بشیر است

 

که می‌گوید ایا اهل مدینه

خبر آورده‌ام با سوز سینه

 

آواز جرس

درای کاروانی، سخت با سوز گداز آید چو آه آتشینی کز دل پر غصه بازآید

 

گمانم کاروانی از وطن آواره گردیده که آواز جرس با ناله‌های جانگداز آید

خورشید روی نیزه

باز کن چشم از خون ترت را  

با نگاهی بخوان، خواهرت را

با نگاه نوازشگر خود  

باز دریاب، دور و برات را

 

پس بدهید

وقتش شده فردای مرا پس بدهید شیرینی رویای مرا پس بدهید

انگشتر و گوشواره‌ام مال شما انگشتر بابای مرا پس بدهید

 

بال زخمی

بعد از پدرم رو به حرم آوردند

صد زخم روى بال و پرم آوردند

 

ای کاش که می شد به پدر می‌گفتم

با رفتن او چه بر سرم آوردند

 

چشمان کور

ماندم که چرا سینۀ غم چاک نشد یا کور دو چشم قوم ناپاک نشد

فرزند ابوتراب بر روی زمین بی غسل و کفن ماند و سه شب، خاک نشد

 

تاراج

شاهی که دلش اسیر یک تاج نبود جای قدمش مگر که معراج نبود؟

جز پیرهن کهنه به تن داشت مگر؟ والله، که مستحق تاراج نبود

روضۀ گودال

هرگز ندیده‌ام ز شما سرفرازتر عالم ندیده از غمتان جانگدازتر

هر طور خواستم که نگویم چه شد ولی کو روضه‌ای ز روضۀ گودال بازتر

 

پیراهن کهنه

از حد بگذشت تا جراحات تنش افتاد میان قتلگاهی بدنش

پیراهن کهنه‌اى به تن داشت حسین ای کاش که می‌ماند به جاى کفنش

 

یاد روضه

یک بار اگر روی زمین افتادم صد بار به یاد روضه‌ات جان دادم

یک بار تنور خولی و بار دگر یاد سر و تشت و خیزران افتادم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×