دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
روح بی‌تاب

چه رازی از دل پاکت شنیدند؟

درون روح بی‌‌تابت چه دیدند؟

 

که زیر سایۀ ام‌ّ المصائب

تو را اخت المصائب آفریدند

 

منظومۀ آه

رودی است که عشق را به خود می‌خواند

منظومۀ اشک و آه را می‌ماند

 

در داغ حسین، «امّ کلثوم» علی

خورشید به خون نشسته را می‌ماند

 

 

اسم و رسم

 

هم دختر مظهر العجائب باشد

هم فاطمه را به رتبه، نائب باشد

 

در اسم، اگر چه «امّ کلثوم» بُوَد

در رسم به حق، اخت مصائب باشد

 

تا آخر خط

تا آخر خط به خاطر مکتب رفت

جانش اگر آمد از جفا بر لب، رفت

 

در مهر و وفا بر «امّ کلثوم» نگر

دنبال حسین، همره زینب رفت

 

 

از کوزه...

 

شأن تو و درک ما، همان سنگ و سبوست

نشناخته‌ایمت آن چنانی که نکوست

 

در نای تو، نطق مرتضی جاری بود

«از کوزه همان برون تراود که در اوست»

 

بوسۀ خنجر

تا بوسۀ خنجری به حلقوم نشست

بر نیزه، سر امام مظلوم نشست

 

تنها نه فقط میان رگ‌های حسین

آن نیزه به قلب «امّ کلثوم» نشست

 

شعر بلاغت

 

انیس زینب غم‌دیده بوده است

گره از عقدۀ دل می‌گشوده است

 

سکینه پیش او تعلیم دیده

اگر شعر بلاغت می‌سروده است

نامۀ منظوم

این دفتر عشق، نامه‌ای منظوم است

از خواهر خورشیدترین مظلوم است

 

مرثیّۀ کربلاست در هر بیتش

این داغ بزرگ از دل «کلثوم» است

 

سوگ غریبانه

غم بر دل هر پیر و جوان است، امشب

ماتم‌زده بغض آسمان است، امشب

 

در سوگ غریبانۀ «امّ کلثوم»

محزون، دل صاحب الزّمان است، امشب

 

نائبۀ فاطمه

به حق بر فاطمه بوده است، نائب

که یک لحظه نشد در صحنه، غائب

 

در این عالم که غیر از «امّ کلثوم»؟

برادر را که شد اخت المصائب

 

صدقه

 

چگونه است؟

که تو - دختر بانوی آب‌ها -

لب‌تشنه

اسیر بیابان کربلا شده‌ای

حریم ثانیه‌ها

 ای دختر خورشید!

عزیزک ماه!

می‌خوانمت به شعر

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×