دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نماز خوف

نماز خوف

نه با تکبیره الاحرام

که با " آخ "

     آغاز می شود 

کوتاه سروده
غم آن دست ها را منتشر کن

دو دست مهربان آن سپیدار

کنار رود افتادند انگار

 

غم آن دست‌ها را منتشر کن

دو بیتی! دست روی دست مگذار

کوتاه سروده
رباعی باش

دو بیتی، ناگهان دستان آن ماه

گلوگیر است این اندوه جانکاه

 

رباعی باش و بشکن بغض خود را

لا حول و لا قوه الا بالله

 

چشمم از عشق و خجالت زدگی پر شده بود

قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم

و خدا خواست که بی دست و سر آغاز کنم

 

چشمم از عشق و خجالت زدگی پر شده بود 

 تیر دشمن کمکم کرد که ابراز کنم

 

حسنین‌اند روی دوش تو همچون خورشید

آیه آیه همه دم عطر جنان می‌آید وقتی از حُسن تو صحبت به میان می‌آید جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است بشنود مدح تو را با هیجان می‌آید

کوتاه سروده
کاش آسمان نشکافد

انگار تمام رعدها می‌غرّند

انگار تمام نخل‌ها مُضطرّند

 

ای کاش که آسمان زهم نشکافد

دارند سر امام را می‌بُرّند...

سفرۀ روایات

رسانده‌ام به حضور تو قلب عاشق را

دل رها شده از محنت خلایق را

 

دلی که پر زده تا آستان احسانت

که غرق نور اجابت کنی دقایق را

کوتاه سروده
تا کور شود...

لب بر لب حادثه، رها از تردید

سرسبزتر از قدیم‌ها می‌خندید

 

می‌گفت که سرخ پرزدن دیدنی است

تا کور شود هر آنکه نتواند دید

نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم

زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم باید این بار به غوغای قیامت برسم 

من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم   

منم، همان که صدا می‌زدیش: دختر بابا!

بخواب بر سرِ زانوی خسته‌ام، سرِ بابا!  منم، همان که صدا می‌زدیش: دختر بابا! دلم گرفت ازین کوچه‌های سرد غریبه  چه دیر آمدی ای سر؟! کجاست پیکر بابا؟!  

به روی رو سیاهی یک به یک آغوش وا کردند

خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را خبر داغ است و در آتش می‌اندازد جگرها را

غروبی تلخ، بادی تلخ تر از دور می‌آمد که خم می‌کرد زیر بار اندوهش کمرها را  

کوتاه سروده
خورشید تویی

بر نیزه سر برادرت می‌گردد

       تا کوچه به کوچه خواهرت می‌گردد

 

خورشید تویی، ستاره‌ها می‌گویند

   هر روز زمین دور سرت می‌گردد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×