دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نهضت حسینی

 

آن که بر پا کرده است این شور و شین

آن حسین است، آن حسین است، آن حسین

 

دید چون جمعی همه گم‌کرده راه

پیش پای خود نمی‌بینند چاه،

زنجیر گران

کاروان عشق چون شد سوی شام

هم‌چو شب شد تیره از غم، روی شام

 

کاروان عاشقان افتاد راه

شد ز کوفه، جانب شام سیاه

 

 

کودک جا مانده

این شنیدستم من از صاحب‌دلی

کاروان عترت آل علی،

 

در مسیر کوفه تا شام خراب

از عدو دیدند ظلم بی‌حساب

 

 

شور رستخیز

از جفای کوفیان کفرکیش

شد به سوی کوفه، آن جمع پریش

 

ز ازدحام آن گروه بی‌تمیز

شد عیان در کوفه، شور رستخیز

 

 

بیت الصّنم

آه! چشم خامه‌ام، خون‌بار شد

کار محنت‌نامه‌ام، دشوار شد

 

دور وارون سپهر نیل‌فام

داد خاصان را مکان در بزم عام

 

زبان حق

بر اسیران دیار رنج و درد

گشت شهر کوفه، میدان نبرد

 

سرّ دشمن بر ملا کردند باز

کوفه را کرببلا کردند باز

 

رنگ ارغوان

 

با دلی غم‌پرور و زار و ملول

شد به کوفه، عترت پاک رسول

 

یک طرف سرها همه رخشنده بود

نور بر اطراف خود بخشنده بود

سرّ حق

 

سرّ حق، سر بر کف و سرگرم سِیر

هم ز خود بیگانه گشته، هم ز غیر

 

بر سر سودایی‌اش، سودای دوست

سر به کف بگْرفته و جویای دوست

مادر و پسر

 

شنیدم که در عهد خیرالانام

رسول مکرّم، علیه السّلام

 

زنى را یکى طفل، گم‏گشته بود

چو دیوانگان، رو به مسجد نمود

حسرت حرم

 

روان شد از حرم آن شاه مظلوم

حرم را از جمالش کرد محروم

 

منا، دست دعا پشت سرش داشت

نظر بر اکبر و بر اصغرش داشت

عرض حال

چند پرسی کیستم یا چیستم؟

هر چه‌ام ناخوانده مهمان نیستم

 

ای حریمت مأمن و ملجا مرا!

رحمتت آورده در این جا مرا

 

گلشن و گلخن

وقت میدان رفتن شه‏زاده شد

چون پى جان باختن، آماده شد

 

هم‏چو خور افکنْد بر خرگه، شعاع

بى‏کسان را خوانْد از بهر وداع

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×