دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دست‌ها

شاید زمین چرخیده ده­‌ها قرن، روی دست‌­هایت

جوشیده اقیانوس آرام از گلوی دست­‌هایت

 

شاید که نه ... حتماً تمام کوزه‌­های تشنۀ دهر

سیرابِ سیرابند هر روز از سبوی دست‌­هایت

از حرم تا قتلگاه با حضرت عباس (ع)

برداشته با غیرت خود مشک و علم را

آرام کند رفتن او قلب حرم را

 

برخاست سراسیمه و آشوب به پاشد

می‌رفت که برهم بزند نظم ستم را

مرثیۀ مشفق کاشانی برای حضرت عباس (ع)
علمدار

در شعلۀ نگاه تو، نقشی نبست آب     

موج هزار آینه در خود شکست آب

زان لعل لب که جوش زد از آتش عطش    

درگیر و دار حادثه، طرفی نبست آب

شب عاشورا

امشب به اعلای فلک آوای یاران می‌رود                    فردا نوای کودکان بر بام کیوان می‌رود 

امشب به صوت خوش همه آواز یابن الفاطمه        فردا به مقتل خون نشان معنای قرآن می‌رود   

تقدیم به سید شهیدان عالم
میدان عطش

 آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت

چشم تاریخ در آن حادثۀ تلخ چه دید که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت

پیش حسین هم علی و هم پیمبری

سیراب تشنگی ست به دریا چه حاجت است آب از سرش گذشته به سقا چه حاجت است

 

معراج اوست اینکه می‌افتد به روی خاک دیگر سفر به عالم بالا چه حاجت است

شعر عاشورایی صائب تبریزی
مدح شاه کربلا

خاکیان را از فلک امید آسایش خطاست

آسمان با این جلالت گوی چوگان قضاست

 

پردۀ خار است اگر دارد گلی این بوستان

نوش این غمخانه را چاشنی زهر فناست

مرثیه‌ای از قرن ششم هجری
خورشید آسمان هدی، شاه اوصیا

روز دهم ز ماه محرم به کربلا

ظلمی صریح رفت بر اولاد مصطفی

 

هرگز مباد روز چو عاشور در جهان

کان روز بود قتل شهیدان کربلا

 

آن تشنگان آل محمد اسیروار

بر دشت کربلا به بلا گشته مبتلا

 

شعر عاشورایی خواجوی کرمانی
گوشوار عرش

آن گوشوار عرش، که گردون جوهری با دامنی پر از گهرش بود مشتری درویش ملک بخش و جهاندار خرقه پوش خسرو نشان صوفی و سلطان حیدری

 

در صورتش معین و در سیرتش مبین انوار ایزدی و صفات پیمبری  

روضۀ پاک حسین

خاک، خون آغشته لب تشنگان کربلاست

آخر ای چشم بلابین! جوی خون بارت کجاست؟

 

جز به چشم و چهره مسپر خاک این ره، کان همه

نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفاست

شعر عاشورایی امیر معزی
کعبۀ جود و کرم

آنکه چون آمد به دستش ذوالفقار جان شکار  گشت معجز در کفش چون در کف موسی، عصا آمد آواز منادی لا فتی الا علی  وانگهی لا سیف الا ذوالفقار آمد ندا

پیراهنی است کهنه به همراه فاطمه

آمد محرّم علی و ماه فاطمه

آتش گرفته جان تو از آه فاطمه

 

با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نیام

بازآی خون فاطمه، خونخواه فاطمه

 

بازآی تا تو روضه بخوانی برایمان

با های هایِ گریۀ جانکاه فاطمه

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×