دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نمی‌دانم دوباره می‌رسم تا کربلا یا نه

هوای اربعین دارد دل بیچاره‌ام یارا

نگاهی کن نگاهی کن دل بیچارۀ ما را

 

نمی‌دانم دوباره می‌رسم تا کربلا یا نه

کنم جاری به لب آقا قسم بر جان زهرا را

می‌سوزم و هوای دلم دشت کربلاست

 

بر آه آهِ من جگر سخت خاره سوخت

بر وای وای من دل سنگ ستاره سوخت

 

همچمون کبوتران ز عطش بال می‌زنم

لب تشنه‌ام، دلم، جگر پاره پاره سوخت

 

نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد

امان نداد مرا این غم و به جان افتاد

میان سینه‌ام این درد بی امان افتاد

 

به راه روی زمین می‌نشینم و خیزم

نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد

 

چنان به سینۀ خود چنگ می زنم از آه

که شعله بر پر و بال کبوتران افتاد

درون حجره به یاد حسین می‌سوزم

عبا به پایم اگر گیر می‌کند، غم نیست

اگر به کوچه زمین می‌خورم، دمادم نیست

 

میان کوچه فقط یک نفر زمین خورده

به غیر مادرمان این چنین در عالم نیست

به دست شما هست انگشتری

تو آن هفتمین قبلۀ باوری

امام پس از موسی جعفری

 

تو در امتداد علی نازلی

تو رودی و دنبالۀ کوثری

از کربلا تا طوس

تنها تو می‌­فهمی غمِ غربت چشیدن را

وادی به وادی بر زمین، دامن کشیدن را

 

حتماً دلت بهتر خبر دارد دمِ رفتن

با چشم‌­های خیره حالِ دل بریدن را

 

گفتند: خاکِ طوس بوی کربلا دارد

یاد تو آوردند فصلِ سیب چیدن را

کربلای رضا

سر آن سر که افتد به پای رضا دل آن دل که دارد هوای رضا رضای خدا گر طلب می‌کنی دلا! رو طلب کن رضای رضا

شاید که کربلایت روزی نصیبمان شد

از جمع زائرانت هرچند ما جداییم

پیوسته در هوای رفتن به کربلاییم

 

بوسیدن ضریحت، رویای هر شب ما

دریاب دردمان را، بسیار بی نواییم

اربعین پای پیاده از نجف تا کربلا

لطف کن این قطره را تا رود و دریا هم ببر

ابرهای رحمتت را سمت صحرا هم ببر

 

سوی کنعان بوی پیراهن خبر را می‌برد

یک خبر از جانب خود به زلیخا هم ببر

سفر بسیار باید کرد تا پخته شود خامی

در این چله نشینی‌ها چهل منزل خطر دیدم تو ذکری دادی و من هم چهل منزل اثر دیدم

 

و من با چشم کم سویم به سوی تو نظر کردم چهل منزل کنار خود تو را دیدم اگر دیدم

می‌روم کربلا خدا را شکر

گرچه باور نمی‌کنم اما، می‌روم کربلا خدا را شکر مردم! آقای مهربان آخر، راه داده مرا خدا را شکر کربلایی و مبتلا داری، شهر عشقی برو بیا داری بر سر قدس و کعبه جا داری، با دو گنبد طلا خدا را شکر

مسافر کربلا

شعله می‌کشد در من عشق آتشین تو

می‌کشد مرا بویی سوی سرزمین تو

 

می‌شود شروع این بار سال هجری عشقی

تا به راه می‌افتی مست از مدینه تو

 

عشق کربلا دارد، کربلا بلا دارد

با بلاکشان گفتند سرّ سرزمین تو

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×