دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قدیمی‌ترین مرثیۀ اباعبدالله (ع)
مقتل کنم تقاضا

باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا

آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا

 

آمد نسیم ِ سنبل با مشک و با قرنفُل

آورد نامهٔ گل باد صبا به صهبا

 

کهسار چون زمرّد نقطه زده ز بُسَّد

کز نعت او مُشَعبد حیران شده ست و شیدا

رباعی ناصرالدین شاه دربارۀ امام حسین (ع)

عشق تو فزون ز ممکنات است حسین

خون از عطشت دل فرات است حسین

 

در عرصۀ کربلا به راه معشوق

کاری کرده که عقل مات است، حسین

حماسه

غروب بود، و افق حرف‌های گلگون داشت   ز تیر فاجعه، زینب دلی پر از خون داشت

غروب بود و غریبانه خیمه‌‏ها می‌‏سوخت   کرانه، چشم بدان حزن بیکران می‌‏دوخت  

کوتاه سروده
خط کوفی

بنویس لب پُر تَرَک و دیدۀ خیس

بنویس: فرات ِ لعنتی؛ رودِ خسیس

 

بنویس که این قبر حسین بن علی ست

بنویس، ولی به " خط کوفی " ننویس ...

تشنگی می‌کندت مست، خدا می‌داند

به خدا خواست خدا کشته ببیند ما را گل سرخیم و دلش خواست بچیند ما را

آنچه دیدیم همه نور جمال ازلی است کربلا عاشق دیدار حسین بن علی است

به جای پنبه سر شیشه را به بوسه ببند

فراز منبر دستت، کلیم خواهم شد

زبان بگیر که من هم دونیم خواهم شد

 

به گیسوان رقیه قسم که پشت سرت

نمازخوان اذان نسیم خواهم شد

کلاس آخر عشق

دوباره تشنه‌ام، این جملۀ برادر توست

دوباره قصّه همان قصّۀ مکرّر توست

 

دوباره با لب خشکیده می‌روی سقّا

به انتظار تو در خیمه باز خواهر توست

شعر ناصرالدین شاه قاجار دربارۀ عاشورا

خنجر شمر به خون شه خوبان تشنه

حنجر شه بدم خنجر بُرّان تشنه

 

من چو خضرم و فُراتست اگر آب حیات

خضر کی مانده به سرچشمۀ حیوان تشنه؟

تقدیم به حضرت رقیه (س)
این بیت‌ها مرا به چه رنجی که وا نداشت

ای کاش این غزل و غمش ابتدا نداشت

جغرافیا برای زمین کربلا نداشت

 

این شعر داغ زد به دلم تا نوشته شد

این بیت‌ها مرا به چه رنجی که وا نداشت

 

 

انگشتری که همسفر گوشواره بود

آن شب که آســـمان خدا بی ستاره بود

مردی حضور فاجعه را در نظاره بود

 

ســـهم کبوتران حـــرم، از حـــرامیان

بال شکسته، زخم فزون از شماره بود

کرببلا شیشه است و اصغر من نور

دیدن شش ماهه که هوار ندارد

طفلک من با شما که کار ندارد

 

بی زره آوردمش که آب بنوشد

اصغر من قصد کارزار ندارد

ماهی تشنه در بغل داری

آسمان تشنه، اشک‌ها جاری

چشم‌ها شور و زخم‌ها کاری

 

در میان دو رود سرگردان

ماهی تشنه در بغل داری

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×