دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خداحافظ

خداحافظ ای چشم گریان چو ابر

خداحافظ ای چار تصویر قبر

 

خداحافظ ای خاک‌های بقیع

شب و روز محنت‌فزای بقیع

تا همیشه جاری

ای بهار خلوت آیینه‌ها!

بوی گل در خیمه‌های کربلا!

 

ترجمان واژه‌های سبز نور!

غیرت از نام تو سرمست غرور!

دلی سوگوار

شنیدم ز دانا کز اینسان سرود

که بر جان و پیکرش بادا درود

 

که در یثرب آگه چو امّ‌البنین

شد از مرگ آن چار پور گزین

 

خوشه‌چین

یک شب آمد مرغ طبعم در نوا

در میان گلشن صدق و صفا

 

در تخیل بال خود را باز کرد

تا دیار عاشقی پرواز کرد

کوتاه سروده
حق باور

زنی آزاده و حق باورم من

علی شیر خدا را همسرم من

 

پس از زهرای اطهر، کوثر نور

خروشان بحر گوهر پرورم من

کوتاه سروده
فخرآفرین

مرا عشرت قرین دیگر مخوانید

زن فخر آفرین دیگر مخوانید

 

به خون خفتند شیران دلیرم

مرا امّ‌البنین دیگر مخوانید

چادر خورشید

بانوی دل آشنای توحید، سلام

ای بسته دل من به تو امید، سلام

 

رو کرده به تو فرشته‌ها، می‌گویند

ای بر سر تو چادر خورشید، سلام

سفرۀ امّ‌البنین

دلش سرشار از نور یقین است

امیرالمؤمنین را همنشین است

 

دوای درد دل‌های پریشان

بلاشک سفرۀ امّ‌البنین است

آه آتشین

به زهرا جانشین امّ‌البنین بود

زن مرد آفرین امّ‌البنین بود

 

ز داغ چار فرزند دلیرش

به آه آتشین امّ‌البنین بود

یم شرم و حیا

شُکوه جلوه‌ها امّ‌البنین است

یم شرم و حیا امّ‌البنین است

 

زلال چشمۀ پاکی و عصمت

به بیت مرتضیٰ امّ‌البنین است

اشک می‌ریخت

ز ابر دیده هر دم اشک می‌ریخت

به یاد گل چو شبنم اشک می‌ریخت

 

نه بهر چار فرزندش فغان داشت

به یاد سبط خاتم اشک می‌ریخت

 

گریه کنم

شاعر نشدم بر آن و این گریه کنم

بر دوزخ و فردوس برین گریه کنم

 

شاعر شده‌ام که با تماشای بهار

بر چار گل ام بنین گریه کنم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×