دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
راه عاشقی

چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد

خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد

 

سر پیری عجب شوری است در چشمانت ای مومن!

جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد

پیر است اما شیر، پیرش هم شجاع است

در عشق بازی از طفولیت نجیب است

یار غریبی‌های مولای غریب است

 

یک بار هم در کودکی جان داده بهرش

او زنده با انفاس یار و بوی سیب است

شمع شب تار ما

ای گشته پیر مکتب ایثار ما، حبیب

در یک جهان غم آمده، غمخوار ما، حبیب

 

زینب دعات کرده، رسانده تو را سلام

زیرا شدی به غربت ما یار ما حبیب

پای در راه

بنگر که چگونه من رها کرد و گذشت

از خویش بریده، عزم ما کرد و گذشت

 

«هل من» چو شنید پای در راه نهاد

بر خون حسین اقتدا کرد و گذشت

مشت عطش سوز

 

روزی که ز دریای لبش دُر می‌رفت

نهر حرکاتش از عطش پر می‌رفت

 

یک جوی از آن مشت عطش سوز زلال

آهسته به آبیاری حر می‌رفت

 

شکوه

بنگر به شکوه سوی او تاختنش

در قلۀعشق، پرچم افراختنش

فتح است در این معرکه سر دادن او

برد است در این میانه جان باختنش

رفتن حبیب بن مظاهر به میدان

شبی از خواب خوش گردیده بیمار

نمودم پیروی از طبع سرشار

 

فتادم من به فکر عشق بازی

که دارد در دو عالم سرفرازی

 

سلام فرستادن به اصحاب کبار حضرت اباعبدالله (ع)

باز می‌خواهم نوایی سر کنم

عاشقان را جمله مستحضر کنم

 

عاشقان رهرو بازار عشق

جان نثاران ره دلدار عشق

به میدان رفتن غلام حضرت سید الشهداء (ع)

 

ز زلف عنبرین یار مهوش

شده این خاطر زارم مشوش

 

ز خال هندویش روزم سیاه است

مگو هندو که خال روی ماه است

به میدان رفتن حر و شهادتش

چون گرفتی اذن حر از شاه دین

اسب همت تاخت در میدان کین

 

گفت با آن قوم بی دین جهول

این حسین باشد ز اولاد رسول

شرفیاب شدن حربن یزید حضور شاه شهید

روز عاشورا سپاه اهل کین

بسته صف از بهر قتل شاه کین

 

حر نظر بنمود بر افعال خویش

جنت و دوزخ مجسم شد به پیش

رسیدن حر در بیابان به امام (ع)

چه کردی ای فلک با آل زهرا

کنی آواره اندر کوه و صحرا

 

یکی را بر جنازه می‌زنی تیر

یکی را سر جدا سازی ز شمشیر

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×