دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مشک

چه کس گیسوی خون افشانده بر مشک

هزاران تیر را بنشانده بر مشک

 

ببین زینب چه آوردی برایم

هنوزم رد خونش مانده بر مشک

کابوس سرنیزه

شبی کابوس صد سرنیزه دیدم

شبی مهتاب را بر نیزه دیدم

 

به خود گفتم که بی‌عباس گشتم

که بر حلقوم اصغر نیزه دیدم

تعبیر خواب

بجوش ای خون که شد تعبیر خوابم

به خون افتاده ماه و آفتابم

 

تو و شرم از لبان اصغر، عباس

من و شرم از دو چشمان ربابم

غم بی پایان

غم امّ‌البنین پایان ندارد

که درد بی‌کسی درمان ندارد

 

نظر بر کربلا می‌کرد و می‌گفت

بیا جانا که مادر، جان ندارد

تابوت مادر

بیا عباس من ای نور دیده

ز هجرت قامت مادر خمیده

 

بیا تابوت مادر را تو بردار

بزن بر سینه با دست بریده

مادر باب‌الحوائج

بیا عباس من قلبم گرفته

فضای سینه‌ام را غم گرفته

 

منم آن مادر باب‌الحوائج

دلم عمری به تو ماتم گرفته

کنار تربت زهرا

ز دست غم نشد شب‌ها بخوابم

به قبرم می‌روم تنها بخوابم

 

عزیزان در بقیع دفنم نمایید

کنار تربت زهرا بخوابم

سلام بر شش گوشه

چهار اصلان من گر نور عین است

همه قربان یک موی حسین است

 

سلام من بر آن شش گوشه قبری

که تاج افتخار قبلتین است

خورشید با ماه

اگر عباس من آیی تو با آه

یقین همراه تو می‌آید آن شاه

 

دم جان دادنم بینم چه زیباست

نشسته در برم خورشید با ماه

مشرق آفتاب

کم‌کم طلوع می‌کند از مشرق آفتاب

شهر مدینه باز پر از شور و زمزمه است

 

مثل همیشه آمده‌ در گوشۀ بقیع

یک مادر شهید که هم‌نام فاطمه است

نفس آخرم

نفس آخرم رسیده ولی

نرسد بر سرم اباالفضلم

 

حیف دیگر مرا نمی‌خواند

مادرم! مادرم! اباالفضلم

پس حسینم کو؟

نغمه‌ای در مدینه پیچیده

که بشارت بشیر آمده است

 

کاروانی که رفته برگشته

پیشوازش سفیر آمده است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×