دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
صبح حضور

ای رباب! ای خلاصۀ پاکی  

وی سرشتت، سرشت افلاکی

ای شکوه صلابت دریا  

وی زلال نجابت دریا

زمزمۀ یاسین

 

آسمان در شرف صاعقه‌ای خونین بود  

نفس باد پر از زمزمۀ یاسین بود

چه بلایی به سر آینه‌ها می‌آمد  

که چهل روز و چهل شب، دلشان پرچین بود

 

آفتاب معرفت

ای علی اکبر! گل سرخ بهار

مصطفی را بهترین ‌آیینه دار

 

آفتاب معرفت، ماه شکوه!

ظلمت از تو تا همیشه در ستوه

روح آیینه

عشق را هرگز نگیرم، دست کم

هر چه از هستان بگویم، هست کم

گر چه انبوه‌اند آن سو نیستند

عاشقان تا هست هستی، زیستند

کربلا! ای نهایت عرفان

کربلا!‌ ای دریچۀ توحید  

آینه در برابر خورشید

ای ستاره، ستارۀ ازلی  

آفتاب همیشه لم یزلی

آفتاب‌ترین انتخاب

به سیر آینه بودن، شتاب با او بود  

شکوه روشنی آفتاب با او بود

نگفته بود کسی پاسخی، به پرسش عشق  

هزار مرتبه، اما در جواب با او بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×