دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
لا یوم کَیَومِکَ أباعبدالله

چشمان تو غرق خون و لب‌ها پر آه آتش به دلت شراره می‌زد ناگاه

هر قطرهٔ خون روی لب تو می‌گفت: لا یوم کَیَومِکَ أباعبدالله

نخل دین

اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت

وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت

 

نخلی که حسین روز عاشورا کاشت

از اشک عزای اربعین ریشه گرفت

 

از نجف تا کربلا

از هرچه به غیر تو رها، می‌آییم

با عشق تو در شور و نوا می‌آییم

 

می‌آیی و پشت سرت ان شاالله

از صحن نجف به کربلا می‌آییم

 

سبط خاتم را ز انگشتر، نگین افتاده است

شبه پیغمبر، علی از صدر زین افتاده است

اکبر گل‌گون بدن، روی زمین افتاده است

 

با نوای دل‌خراشی زد صدا: بابا! بیا

سبط خاتم را ز انگشتر، نگین افتاده است

 

شیرازۀ ام‌الکتاب

بر زمین، شیرازۀ ام‌الکتاب افتاده است؟

یا که شبه احمد از پشت عقاب افتاده است؟

 

این على‌اکبر است افتاده در دریاى خون

یا که عکس ماه غرق خون در آب افتاده است؟

 

معراج

آمدم ویران کنم این کاخ‌ها را بر سرش

شام را می‌کوبم، این شام بلا را بر سرش

 

من به زیر پای زینب می‌‌کشانم شام را

مثل این خاک خرابه می‌‌تکانم شام را

 

گرفته‌اند ز عباس درس مردی را

گرفت شانه به دست و کشید بر سرشان

گلاب زد به سر گیسوی معطرشان

 

لباس رزم، ولی نه کفن به تن پوشاند

حنا کشید به دستان شیرپرورشان

 

قصیدۀ طفلان حضرت زینب سلام الله

هر‌که دنبال تو، اوج سحرش بیشتر است

اثر آه دل شعله‌ورش بیشتر است

 

از حرم آمده‌ام با تو بگویم هرکس

بیشتر دل ببرد، در به درش بیشتر است

 

کبوتر حرم

مگر قرار نشد کربلایی‌ام بکنی؟

ترحمی به غم این جدایی‌ام بکنی؟

 

کبوتر حرمی‌ام، ولی بدون حرم

مگر قرار نشد که هوایی‌ام بکنی؟

 

ما عاشقیم، عاشق آقای کربلا

هر روز صبح زود، به آقا سلام کن

یا گریه‌کن برای غمش، یا سلام کن

گر مثل من به کرب و بلایش نرفته‌ای

هر جا نشسته‌ای ز همانجا سلام کن

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×