دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
التزام گل

 

 

آن چه بلبل را برای گل نواست

                        آه من بر گل‌رخان کربلاست

 

روز عاشورا، گل باغ رسول

                        بر سر هر گل‌رخی کردی نزول

 

استرجاع

شه سوار و طی مسافت می‌نمود

                        اندکی بر روی زین خوابش ربود

 

چون از آن حالت برآمد، بر زبان

                        رانْد استرجاع و «لاحول» آن‌ زمان

 

عارض رخشنده

دوستان! این داستان دیگر است

                        نیست کوچک، داستان اکبر است

 

عقل، مجنون خود در این صحراستی

                        داستان زاده‌ی لیلاستی

 

آینۀ کوثر

 

ای روزگار سفله! علی ‌اکبر است، این

آیینۀ ملاحت پیغمبر است، این

 

بابش امام مطلق و جدّش رسول حق

از تیرۀ شریف‌ترین مادر است، این

پیامبر

در حیرت است و محو تماشا پیامبر

گویا جوان شده‌ست یکی با پیامبر

 

قرآن به دست دارد و در دست ذوالفقار

این شیرمرد کیست؟ علی یا پیامبر؟

پشت سرت

نگاه و آه چه در هم شدند پشت سرت

امیدهای دلم کم شدند پشت سرت

 

خبر ز رفتن تو بین خیمه تا پیچید

ز غصه، قامت و قد، خم شدند پشت سرت

پیر آسمانی

ای ملائکه محو از جلوه‌های ذات تو

بین آسمان پهن است، سفرۀ صفات تو

 

این همه صفات تو، ذات مشترک دارد

از وجود پیغمبر، سفره‌ات نمک دارد

هوای مجنون

الوداع گفت و رفت و بابا ماند

بین تن‌ها، امام تنها ماند

 

سر لیلا هوای مجنون داشت

چشم مجنون به پای لیلا ماند

آیینۀ نبی (ص)

دلتنگ روزهای مبادا نمی‌شوی

چشم انتظار دیدن فردا نمی‌شوی

 

هر زخم روی جسم تو یک بال گشته است

یعنی اسیر جذبۀ دنیا نمی‌شوی

علی‌اکبرها

ای تجلّی صفات همۀ برترها

چقدر سخت بود رفتن پیغمبرها

 

قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده‌ای

چون که عشق پدران نیست کم از مادرها

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×