دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
صورت و معنی

«دُرّه‌التّاج» گرامی‌گوهران         آن سبک، در وزن و در قیمت، گران

 

«اَرفعُ المِقدار مِن کُلََّ الرّفیع»         «الشّفیعِ بن الشّفیعِ بن الشّفیع»

 

گل فروش

 

ای که گرفتی به دوش، بار غم و بار عشق!

باز بیا سر کنیم، قصّۀ گلزار عشق

 

قصّه شنیدم که دوش، تشنه‌لبی گل‌فروش

بُرد گلی سبزپوش، هدیه به بازار عشق

لبخند وصال

 

اگر چه عمر جاویدان گرفتی

چه زود، ای عمر من! پایان گرفتی!

 

به طومار شهادت، مُهر گشتی

ز دست دوست، این عنوان گرفتی

نگاه جادویی

 

نهال عمر منا! شاخ و برگ و بارت کو؟

گل خزان‌زده‌ام! جلوۀ بهارت کو؟

 

گرفته دل به هوای نوای دلکش تو

نی حزین من! آن ناله‌های زارت کو؟

از تبار آینه‌ها

 

ای از تَبار آینه‌ها، گَرد کوی تو!

وی آبِ روی کوثر و تَسنیم، جوی تو!

 

کار بزرگ کرده ز بس دست کوچکت

شد دست‌ها دراز ز هر سو، به سوی تو

پیک تسلیت

 

سلام ما به حسین و علیّ اصغر او!

امیر عشق که گهواره بود، سنگر او

 

رضیع و داده خدایش، نشانِ سربازی

صغیر و بر همه پیدا، مقام اکبر او

 

ستارۀ عشق

نسیم عشق وزان شد به گاهوارۀ عشق

رسید نوبت یاری به شیر‌خوارۀ عشق

 

ز شیر‌خواره شد، آوای عاشقانه بلند

که‌ ای پدر! نظری کن به گاهوارۀ عشق

 

گلاب

دست را بر طناب می‌گیرد

بچه را از رباب می‌گیرد

 

دست و پا می‌زند علی‌اصغر

تیر دارد شتاب می‌گیرد

بپاشان خون بر این فیروزۀ مات!

بپاشان خون این گُل را به عالَم!

که از نو زنده گردد نسلِ آدم

 

بپاشان خون بر این فیروزۀ مات!

بخوان در چشم‌ها؛ هیهات ... هیهات!

 

بهاران است

از آب تیر شد سیراب؛ اصغر

به لالایی خون در خواب؛ اصغر

 

به دست خود به خاکش می‌سپارم

بهاران است، باید گل بکارم!

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×