دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خورشید داغ

من غصه می‌خورم، پسرم چشم می‌خورد

با او نبی و فاطمه هم چشم می‌خورد

 

هر جا مکن گسیل ز حُسنت ملاحتی

آهو اگر رود ز حرم چشم می‌خورد

طالع

پسرم رفت و طالعم برگشت

خشک لب رفت و دیده‌ام تر گشت

 

نه که امروز مصطفی شده است

از قدیم این پسر پیمبر گشت

یک بهشت آزادگی را ساده با جوهر کشیدم

بوم نقاشی به دستم بود و طرح پَر کشیدم با قلم موی خیالم، نقش در دفتر کشیدم 

دیدم اما این قلم مو رنگی از جوهر ندارد منّت از مژگان و ناز از دیدگان تَرکشیدم

سرخی کرب و بلا از لاله‌های پرپر است

کربلا قربانگه گل‌های سرخ بی سر است

تاج عشق است و حقیقت پیشگان را افسراست

واژۀ  پیروزی  و  آزادگی  را در بر است

سرخی کرب و بلا از لاله‌های پرپر است

جبریل رنگ

تمرین لب مکیدن من لب گزیدن است

حسرت مقدمات به جانان رسیدن است

 

هر چند خلق دوخته‌اش را کند پسند

در سلک ما لباس برای دریدن است

چشم‌های تو جنات تحت الانهار

 

اگر به چشم تو لفظ غزال برگردد

به جسم مردۀ شعرم خیال برگردد

 

بدون تو من ازین ماه برنمی‌گردم

اشاره کن به دو ابرو هلال برگردد

 

یک شیشه عطر

خورشید بود و جانب مغرب روانه شد

چون قطره بود و غرق شد و بی کرانه شد

 

آیینه بود و خرد شد و تکّه تکّه شد

تسبیح بود و پاره شد و دانه دانه شد

 

اوراق ارباً اربا تو

 

دلت الهام بخش آفتاب است

گلت میراث دار بوتراب است

 

حسینى بود ایّام ظهورت

تجلّى‏‌هاى ماه از آفتاب است

 

تورا با زخم‌هایت مى‏‌شناسند

غزل‌هاى تو افزون از حساب ‏است

 

نذر حضرت علی اکبر (ع)
یعقوب دارد می‌دود تا گودی مقتل

آئینه‌اش را آب کرد اشراق مانوسی

آینده‌اش را گفت قدّیسی: که قدّوسی

 

پیش تجلی‌اش همه موسای مدهوشند

این شعله را قابل نباشد هیچ فانوسی

 

 

سرخی پرچم تو مرا می‌کشد حسین

این روزها غم تو مرا می‌کشد حسین

شب‌های ماتم تو مرا می‌کشد حسین

 

تا آن دمی که منتقم تو نیامده ست

سرخی پرچم تو مرا می‌کشد حسین

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×