دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دختر شقایق

چون او کسی به راه وفا، یاوری نکرد  

خون جگر نخورد و پیام آوری نکرد

زینب که مثل او کسی از داغدیدگان  

با اشک چشم خویش، گهرپروری نکرد

 

فریاد از تو

 

اى یزید! این همه بیداد مکن، داد از تو!

 کس ندیده است چو ما این همه بیداد از تو

 

در جهان، خانه‌ی ظلم و ستمت ویران باد!

 ز آن که ویران شده بس خانه‌ی آباد از تو

جواب کوبنده

زینب آن جلوه‌ی شکیبایی

روح دانایی و توانایی

 

منطقش منطق متین علی

خطبه‌اش خطبه‌های زهرایی

 

بار عام

 

آسمان‌ها را نخواهد شد ز یاد

مجلس مُستنکر ابن زیاد

 

مجلسی ترتیب، آن بدنام داد

وندر آن بنْشسته، بار عام داد

خطبه‌ها و مویه‌ها

خاست شیون آن زمان از مرد و زن

کوفه شد از ضجّه‌ها، «بیت‌الحَزَن»

 

هر که بر احوال ایشان بنْگریست

پیرهن زد چاک و چون باران گریست

 

تخت عاج

تا سر شه، تشت زر مأوا گرفت

کار عشق و عاشقی بالا گرفت

 

یا رب! او را خود چه شوری بُد به سر؟

گاه بُد در دیر و گاهی تشت زر

 

 

اقرار

 

خطبه‌هایی را که زینب ساز کرد

مشت دشمن، پیش مردم باز کرد

 

مستی شب رفت و روز آمد پدید

خود از آن مستی به هوش آمد یزید

شور رستخیز

از جفای کوفیان کفرکیش

شد به سوی کوفه، آن جمع پریش

 

ز ازدحام آن گروه بی‌تمیز

شد عیان در کوفه، شور رستخیز

 

 

بیت الصّنم

آه! چشم خامه‌ام، خون‌بار شد

کار محنت‌نامه‌ام، دشوار شد

 

دور وارون سپهر نیل‌فام

داد خاصان را مکان در بزم عام

 

زبان حق

بر اسیران دیار رنج و درد

گشت شهر کوفه، میدان نبرد

 

سرّ دشمن بر ملا کردند باز

کوفه را کرببلا کردند باز

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×