دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سمت روضه آمدن طی طریقت کردن است

در میان جمعم اما باز غربت می‌کشم جرم من این است که بار محبت می‌کشم

 

من همین در کنج عزلت آخرش می‌بینمت دودمان هجر را بعدش به عزلت می‌کشم

 

مرهم

یک وقت از ما نوحه و دم را نگیری

سینه‌زنی و شور و ماتم را نگیری

 

خیلی میان روضه‌هایت سود کردیم

یک موقع از ما روضه و غم را نگیری

 

مقصد مقدس

پیچیده در تمام جهان ماجرای تو برداشته زمین و زمان را صدای تو هل من معین غربت میراث مادری تکرار می‌شود وسط ماجرای تو

 

سورۀ لب تشنه

داری هوای هیئت‌مان می‌کنی حسین لبریز از فضیلت‌مان می‌کنی حسین

داری به سمت هیئت‌مان گام می‌زنی دل آشنای غربت‌مان می‌کنی حسین

دل خوشبو

دست بر سینه فرود آمد و دم خوشبو شد اشک از چشم برون آمد و غم خوشبو شد

نوحه‌‌های دودمه تاب ز هیئت بردند غم که روی جگرم ریخت، دلم خوشبو شد

وصل به دریا

همه سرمایۀ مجنون غم لیلا باشد

عاشق آن است که سر گشته و شیدا باشد

 

بعد از آنى که شده دلبر ما خیمه نشین

عاشق دلشده آوارۀ صحرا باشد

 

سفرۀ رنگین

مهرِ تو را هرکس ندارد دین ندارد

اصلا که گفته دشمنت نفرین ندارد

 

گیسوی پُرچینت مرا هم گیر انداخت

چینِ تو را مغرب زمین و چین ندارد

شوق زیارت

محرّم، اشک و روضه، شور و هیئت

هوای پر زدن، شوق زیارت

 

اگر تا کربلا رفتی دل من

مشو راضی به کمتر از شهادت

ما را شبیه جمع عزادارها کنید

آهی کشید، گریۀ ما را درآورید

ما را کشید و شال عزا را درآورید

 

ما داد مثل پیر جوانمرده می‌زنیم

وقتی صدای گریۀ ما را در آورید

کربلای غم

در خودم مانده بودم و ناگاه تا به خود آمدم محرم شد

چشم بستم درون خود باشم کربلای غمت مجسّم شد

 

همۀ آنچه روضه خوان می‌‌گفت پشت این چشم بسته می‌‌دیدم

بی خود از خود سیاه پوشیدم کار ده روزم اشک و ماتم شد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×