دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
من کربلا ندیده به کس جان نمی‌دهم

آیینه را فراق تو دیوار می‌کند قلب مرا مرور زمان تار می‌کند

مشق حسین کرده‌ام و باز می‌کنم

تکلیف را معلّم تکرار می‌کند

 

 

 

دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد

بنازم آنکه دائم گفتگوی کربلا دارد

دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد

 

دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی‌‏داند

که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد

 

آمده‌ام چون‌که خودت خواستی

از نظرت کرب و بلایی شدم؟

زمزمه کردم سحری با خودم

 

«ای حرمت قبلۀ حاجات ما»

می‌شنوی ذکر مناجات ما‌؟

 

ردّ عبور خون، صراط مستقیم است

آمد دوباره لحظه‌هایِ بی قراری عطرِ محرم در جهان گردیده جاری

در خون شکوفا گشته گل‌های بهاری شد رنگ و روی آسمان چون گُل، اناری

 

منو کربلا ببر تا زنده‌ام

می­‌خوام برم به کربلا دعا کنم

می­‌خوام حسین خوبمو صدا کنم

 

این دلمو راهی کربلا کنم

ناله کنم من، جونمو فدا کنم

امام عشق

بهار آسمان چارمینی غریب امّا، امامت را نگینی

همه از کربلا تا شام گفتند: امام عشق ـ زین‌العابدینی  

تقدیم به امام سجاد (ع)

 

مانده ام از کجا شروع کنم، پای شعرم به درد زنجیر است واژه‌هایم به گریه افتادند، چه شروعی! چقدر دلگیر است!

یک طرف بوی درد می آید، بستری غرق در ستاره شده یک طرف بوی خون و خاکستر، همه جا ازدحام شمشیر است

آتش افتاده بر دل صحرا، دارد از التهاب می‌سوزد همه جا می‌شود عطش باران، آب از آب بودنش سیر است

هر خطبه‌ای طوفانی از طغیان زینب

اینک زمین کربلا ایوان زینب

زخم شهیدان زمین در جان زینب

 

در اجتماع ساکت این خیمه غوغاست

یعنی بیا در محضر عرفان زینب

گامی به سوی کربلا با عشق بردار

آنجا که تیغت تشنۀ خون حسین است

آزادگی و عشق قانون حسین است

 

گامی به سوی کربلا با عشق بردار

در این  بیابان جای مجنون حسین است

خوابی پریده از سر ساعت‌ها

امروز فصل گم شدۀ تاریخ، خواب است در تمامی ساعت‌ها

اکنون شراره‌های حقیقت را، پوشانده است پردۀ عادت‌ها

 

وقتی تو خون پاک خدا هستی، وقتی تو سیّدالشهدا هستی

وصف تمام آنچه که باید را، مقدور نیست حد بلاغت‌ها

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×