دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوکب ازهر

در شهادت، قرعه‌ی دیگر زدند

قرعه با نام بنی‌جعفر زدند

 

شد «محمّد» پور عبداللَّه بلند

تاخت در میدان جان‌بازی سمند

 

 

حقّ مادری

چون در صف مصاف ز الطاف داوری

شد نوبت قتال به سادات جعفری

 

زینب دو نوجوان عزیزش به پیش خوانْد

گفتا که بر شماست، مرا حقّ مادری

 

 

تیر نگاه

دو طفل من که بُوَد نورس و جوان، هر دو

به راه شوق تو گردیده جان‌فشان، هر دو

 

برای کشته شدن از تو اذن می‌خواهند

نثار خاک درت کرده نقد جان، هر دو

 

طاقت حرب

 

زینب گرفت دستِ دو فرزندِ نازنین

می‌سود روی خویش، به پای امام دین

 

گفت: ای فدای اکبر تو، جان صد چو آن!

گفت: ای فدای اصغر تو، جان صد چو این!

دو ماه پاره

رسد از حدیقۀ زینبی، ز دو عندلیب این صلا

سرگل سلامت اگر شود، پر بلبلان سپر بلا

 

دو پسر به قامتشان کفن، دو سمن، دو یاس، دو یاسمن

به مثال نقرۀ خام، تن،  که طلاست طینتشان، طلا

 

خواهرزاده

نه به اندازۀ علی‌اکبر

ولی آن قدرها جگر داریم

تو به روی خودت نیاوردی

ما که از قلب تو خبر داریم

 

عون و محمد

برگرد سمت خیمه‌ها ... تنهای تنها

من بی‌تو خواهم مرد ای آقای تنها

 

آماده کردم هر چه باشد را برایت

آورده‌ام عون و محمد را برایت

حسّ مادری

نمی‌شناخت سر از پا برای دیدنشان

چه قدر ذکر و دعا خواند تا رسیدنشان

 

دو تا زره به تن کوچک دو آهو کرد

و چشم برد به دل بردن و چمیدنشان

رعناتر از اکبر

خوب می‌دانند اینجا از کسی سر نیستند

چشم در راه محبت‌های مادر نیستند

 

سخت شرمنده‌ است زینب از حسین خویش که

با علی‌ها هدیه‌های او برابر نیستند

 

فرزندان حضرت زینب (س) ۳

عاقبت این دوتا مهار شدند

دو غزال حرم شکار شدند

 

تا که این دو علی علی  گفتند

همۀ دشت نیزه‌دار شدند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×