مشخصات شعر

حقّ مادری

چون در صف مصاف ز الطاف داوری

شد نوبت قتال به سادات جعفری

 

زینب دو نوجوان عزیزش به پیش خوانْد

گفتا که بر شماست، مرا حقّ مادری

 

باید که رو کنید به میدان کارزار

بازید جان خویش، در این بزم شِشدری

 

عون و محمّد، آن دو گل گلشن وفا

با چشم اشک‌بار و به رخسارۀ طری

 

کردند عرض حال به خالِ شکسته‌حال

کای آن که بر تمام خلایق، تو رهبری!،

 

از مهر کن قبول، تو ما را به بندگی

وز لطف کن خطاب، تو ما را به چاکری

 

دِه رخصتی که از مددِ بختِ کار‌ساز

داریم در هوای نثارت، شها! سری

 

جان باختن به پای تو، خوش‌تر ز زندگی

سر دادن از برای تو، بهتر ز سروری

 

از حرفشان ز دیده فرو ریخت، شاهِ دین

از چهره، اشکِ ناب چو بارانِ آذری

 

گفتا که ای دو دوحۀ گلزار هاشمی!

نبْوَد غمِ فراق شما کارِ سرسری

 

لیکن، بلا‌علاج شما را اجازت است

در رزم این جماعتِ از دین شده بَری

 

آن سروران به جانب میدان شتافتند

گفتند کای سپاه! از آیین کافری،

 

این ظلم کی رواست به اولادِ فاطمه؟

وین جور کی سزاست به آل پیمبری؟

 

پس هر دو را ز کینه گرفتند در میان

چون حلقه، آن سپاه ز راهِ ستم‌گری

 

از پشت زین به روی زمین سرنگون شدند

هر یک به کام خشکی و با دیدۀ تری

 

هم‌آشیان شدند به طیّار در بهشت

با حوریان خُلد نمودند، همسری

حقّ مادری

چون در صف مصاف ز الطاف داوری

شد نوبت قتال به سادات جعفری

 

زینب دو نوجوان عزیزش به پیش خوانْد

گفتا که بر شماست، مرا حقّ مادری

 

باید که رو کنید به میدان کارزار

بازید جان خویش، در این بزم شِشدری

 

عون و محمّد، آن دو گل گلشن وفا

با چشم اشک‌بار و به رخسارۀ طری

 

کردند عرض حال به خالِ شکسته‌حال

کای آن که بر تمام خلایق، تو رهبری!،

 

از مهر کن قبول، تو ما را به بندگی

وز لطف کن خطاب، تو ما را به چاکری

 

دِه رخصتی که از مددِ بختِ کار‌ساز

داریم در هوای نثارت، شها! سری

 

جان باختن به پای تو، خوش‌تر ز زندگی

سر دادن از برای تو، بهتر ز سروری

 

از حرفشان ز دیده فرو ریخت، شاهِ دین

از چهره، اشکِ ناب چو بارانِ آذری

 

گفتا که ای دو دوحۀ گلزار هاشمی!

نبْوَد غمِ فراق شما کارِ سرسری

 

لیکن، بلا‌علاج شما را اجازت است

در رزم این جماعتِ از دین شده بَری

 

آن سروران به جانب میدان شتافتند

گفتند کای سپاه! از آیین کافری،

 

این ظلم کی رواست به اولادِ فاطمه؟

وین جور کی سزاست به آل پیمبری؟

 

پس هر دو را ز کینه گرفتند در میان

چون حلقه، آن سپاه ز راهِ ستم‌گری

 

از پشت زین به روی زمین سرنگون شدند

هر یک به کام خشکی و با دیدۀ تری

 

هم‌آشیان شدند به طیّار در بهشت

با حوریان خُلد نمودند، همسری

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×