دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
موج عطش

چسان به کرببلا می‌کنی گذار؟ ای آب!

مگر نه‌ای ز شه تشنه شرم‌سار؟ ای آب!

 

هنوز بهر تو گویا به خیمه‌گه دارد

سکینه در ره عبّاس، انتظار، ای آب!

 

شکایت بی‌حساب

ز جور تو ز کفم رفت صبر و تاب، ای آب!

بده سؤال مرا از وفا جواب، ای آب!

 

ز ظلم‌ها که نمودی به اهل‌بیت حسین

شکایت است مرا از تو بی‌حساب، ای آب!

 

 

قیمت جان

نایاب شد چو در حرم بوتراب، آب

شد قلب کودکان همه از التهاب، آب

 

ورد زبان خیل عزیزان بوتراب

بودی در آن زمین به دو صد اضطراب، آب

 

تا آخرین نفس

از آتش عطش، جگرم شد کباب، آب

هم‌ سوز تشنه‌کامی و هم آفتاب، آب

 

ای آب! آبروی خود امروز، حفظ کن

خود را رسان به تشنه‌لبان با شتاب، آب!

 

تشنۀ وصل

 

ای که خوانی سبقِ عشق! ز عشّاق مخوانش

که ندارد غم جان‌بازی و دارد غم جانش

 

از پی دنیی و عقبا نرود عاشق صادق

به ‌جز از دوست، نه اندیشۀ این است و نه آنش

 

صبح شهادت

 

شبی که صبح شهادت، در انتظار تو بود

جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود

 

لهیب تشنگی‌ات، روح دشت را می‌‌سوخت

فرات موج‌زنان گر چه در کنار تو بود

یک قافله نعره

دریا به طلب از برهوت تو گذشت

یک قافله نعره در سکوت تو گذشت

 

آن روز اگر چه تشنه بودی، اما

صد رشته قنات در قنوت تو گذشت

 

دریا دلان

پروانه صفت، به نور دمساز شدند

از محبس تن، به فکر پرواز شدند

 

در قحطی آب، دل به دریا چو زدند

خون از سرشان گذشت و آغاز شدند

نذر دست‌های دشت کربلا حضرت اباالفضل العباس (ع)
سنگ صبور

هلا سنگ صبورم مشک، ای مشک

مریز اشک غرورم مشک، ای مشک

 

که از لب‌های خشک آل یاسین

همه شرم حضورم مشک، ای مشک

خون عشق

جلوه می‌کرد در دلش که بنوش، کف دستی ولی نخورد از آب

آب را ریخت، آبرو داشت، باخت جان را به عشق و بُرد از آب

 

مرد لب تشنه دل به دریا زد، آب از دیدن عطش جا زد

بغض در بغض آرزوی لبش، چه گلوها که می‌فشرد از آب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×