دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حسرت

تکانی خورد مشک و بر زمین افتاد

به راه افتاد اشک و بر زمین افتاد

 

در این مابین خورشید از سر حسرت

به دریا برد رشک و بر زمین افتاد

 

 

آسانِ دشوار

آسان‌تر از آن نیست، ولی ماه محرم

دشوارترین کار جهان، خوردن آب است

 

تشنگی

لب تشنگی از حرمت و حرمان دو مقام است

یک روز ِ محرم نشوند این رمضان‌ها

 

به خدا یک سفر کرببلا کم دارم

چند وقتی ست سحر روضۀ نم نم دارم روی هر شاخۀ پلکم گل شبنم دارم

سال‌ها از غم هجران تو بر سر زده‌ام این روالی ست که در روضه دمادم دارم

 

در کرب و بلا قاعدۀ شعر به هم ریخت

بر تشنه محال است که آبی نفرستند

از ساغرشان جرعۀ شرابی نفرستند

 

بین دو حرم هروله کردیم محال است

از چشمۀ زمزم می ‌‌نابی نفرستند

قنوت تو

دریا به طلب از برهوت تو گذشت

یک قافله نعره در سکوت تو گذشت

 

آن روز اگر چه تشنه بودی ‌اما

صد رشته قنات از قنوت تو گذشت

 

پرسش سوزان

لب تشنه‌ام از سپیده آبم بدهید

جامی ز زلال آفتابم بدهید

 

من پرسش سوزان حسینم، یاران

با حنجرۀ عشق جوابم بدهید

 

حضرت لب تشنه

برای روضه نشستیم و روضه خوان آمد

صدا گرفته و غمگین و ناتوان آمد

 

نشست و گفت سلامٌ علیک یا عطشان

سلام حضرت لب تشنه، روضه خوان آمد

مناجات

کاش در بندگی‌‌ات کم نگذاریم دمی

جزبه خشنودی تو دل نسپاریم دمی

 

کاش یک ذره ز اعمال علی در ما بود

تا به درگاه تو اخلاص بیاریم دمی

هفت بند نی (بند سوم)

روحی که سبز رفته از این خاک، ماندنی ست

جانی که سرخ مانده در این تن، فشاندنی ست

 

ای مهربان که جان تو از نور مطلق است

در قلب خاک شب زده، مهر تو ماندنی ست

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×