دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ماهِ ماهان

تو بی‌پایانی، ای آغازِ آغاز!

به دست تو هزاران راه شد باز

 

در آن هنگامه گم شد دست‌هایت

به جای دست آمد بالِ پرواز

سه پردۀ عشق، پردۀ دوم

دست در دست ساغری چرمین

تشنه افتاده است روی زمین

کیست این؟ این رشادت یک دست

اینکه بی او شکست قامت دین

بوتراب اوفتاده روی تراب

شعلۀ آتشی‌ست  در دل آب

ساقی مهوشی‌ست  مست و خراب

 

بی‌قراری‌ست، عشق تا به جنون

تک‌سواری‌ست آب تا به رکاب

 

در امتداد علقمه

هر کس ز جام عشق تو گردید مست و رفت

چشم از جهان و هر چه در او بود بست و رفت

 

نشناخت پای خویش ز سر در طریق عشق

آن کس که شد ز بادۀ معشوق مست و رفت

اشک گل کرد

گر کشم خاک پای تو در چشم

خاک را با نظر کند زر، چشم

 

گر به پای تو ریخت گوهر، اشک

تحفه از این نداشت بهتر، چشم

اگر برخیزد!

از قهر تو، شاهین قدَر پر ریزد

وز هیبت تو، شیر فضا بگریزد

 

ماند به تو کوه، اگر به رفتار آید!

دریا به تو می‌ماند، اگر برخیزد!

 

عمو

بی‌تو شب و روزم همه سردند عمو

گل‌های دل باغ چه زردند عمو

 

تا رأس تو دیدم ز خودت پرسیدم

چشمان تو را چه کار کردند عمو؟

خندیدند

تیر بر مشک زدند و ز جفا خندیدند

یک صدا در همۀ کرب و بلا خندیدند

 

تا بسوزد جگر فاطمه و امّ‌بنین

پایکوبان همه با ساز و نوا خندیدند

از دست چشم‌های تو

وقتی عطش مشام حرم را دچار کرد

آثار زخم را به جگر آشکار کرد

 

شیری گرفت در کف خود جان مشک را

اسبی دوید و صاحب خود را سوار کرد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×