دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مست تو هستم شراب اگر بگذارد

محو توأم اشک ناب اگر بگذارد

مست تو هستم شراب اگر بگذارد

 

کوفه بدک نیست از برای مناجات

آن نگه نیمه خواب اگر بگذارد

این وعده را رسول خدا در حرا گرفت

بین بقیع دخترتان تا عزا گرفت

خاک بقیع بوی خود نینوا گرفت

 

منظومه‌های درد تو را می‌کنم مرور

سرگیجه از طواف غمت ماسوا گرفت

خلیل ماهی تشنه به این منا آورد

برای تو عسل و شیر را خدا آورد

 خدا به دست خودش آب تشنه را آورد

 

برای این که بفهمیم عشق عادی نیست

خدا دلیل خودش را به نیزه‌ها آورد

شام یلدای کودکان یتیم

می شود آسمان غریبانه،

یک شبِ تلخ نی لبک بزند؟

بعد آتشفشان به جوش آید،

شعله بر بال شاپرک بزند؟

دیده‌ای روز رنگ شب بشود،

زیرِ پای ِخزان بیفتد نور؟

دیده‌ای خون به جای آب روان،

از دل موج‌ها شَتَک بزند؟  

اربعین وقف عزای زینبه

دوباره وقت غم و وقت عزاست اربعینِ حضرت خون خداست پیرهنای مشکی رو در نیارید قافله هنوز تو راه کربلاست

چهل روز غم و غربت و غارت

کاروان می‌رسد از راه‌، ولی آه

چه دلگیر چه دلتنگ چه بی تاب

دل سنگ شده آب، از این نالۀ جانکاه

زنی مویه کنان ، موی کنان

زینب، هماره بشکوه، اسطورۀ مجسم

چل روز شد که چشمم تطهیر گشت با غم  با واژه‌های خونین می‌خواندم محرم  بر سینه می‌زند غم در دسته‌های ماتم  می‌آورد اگرچه دستان خسته‌ام کم   

اولین کاروان سینه زنت

آمده سرشکستۀ محنت

آمده اشک ریز بت شکنت

 

السلام ای مرمل بدماء

چه خبر از هزار زخم تنت

 

از دو تا لاله‌های من چه خبر

چه خبر از سپاه بی کفنت

مانند ماه علقمه باب الحوائجی

هر شاعری است در تب تضمین چشم تو

از بس سرودنی است مضامین چشم تو

 

چشم جهان به مقدمت ای عشق روشن است

از اولین دقایق تکوین چشم تو

 

ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است

آقا کرشمه‌های نخستین چشم تو

کوتاه سروده
لب‌های رقیه از عطش خشک شده

افتاد تب هلاک توی سرتان

یک آتش سهمناک توی سرتان

لب‌های رقیه از عطش خشک شده

ای این همه آب! خاک توی سرتان

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×