دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دیدن خواب حرم قسمت هر هفتۀ ماست

خوش به حال دل ما گرچه پر از تنهایی است

هرچه هم هست گرفتار غم لیلایی است

 

هرچه از جور زمان زخم به قامت دارد

جای شکرش سر جاش است پر از شیدایی است

اگر بگذارند

عشق، سر در قدم ماست اگر بگذارند عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند 

ما و این کشتی طوفان ‏زدۀ موج بلا  ساحل ما دل دریاست اگر بگذارند 

ای گنج نوشدارو

خورشید در تنور است، مهتاب در عماری

ای آسمان بی یار، بنشین به سوگواری

 

 از دست عشق رفتند، آب‌آوران بی دست

افسوس برنیامد دستی برای یاران

انگار حیدری تو، انگار زینب است او

برنیزه تکیه داده تنهاتر از همیشه

با چهرۀ خماری زیباتر از همیشه

 

بذر ترانه بارید از ابر خطبه‌هایش

اما زمین دل‌ها صحراتر از همیشه

 

شأن نزول رأس تو ویرانۀ من است

مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی‌شود

زین پس کسی به قدر تو لیلا نمی‌شود

 

شأن نزول رأس تو ویرانۀ من است

دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی‌شود

شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان

عاشقان مست نشستند بگویند از تو که غزل مرثیه‌ها گفته خداوند از تو

شاعری آمده با عشق تو آغاز کند واژه در واژه در این مرثیه پرواز کند

عشق پیدا شد...

شصت و یک سال پس از رویش باغی زیبا

خبر آمد که غریب است چراغی زیبا

 

در حرم هر چه که از صبر زنان کم می‌شد

از فراوانی گل‌های جهان کم می شد

احیاگر هزار مسیحا لب من است

اکنون که بر دهان تو بابا لب من است

اوج دعای امشب تو تا لب من است

 

با چوب بدحضور یزید لعین بگو

تولیت حریم لبت با لب من است

رو به قبله کند چگونه تو را؟

قد کشید و بلند بالا شد

تا فلک پر زد و مسیحا شد

 

به همین قدر اکتفا فرمود

بند کفش‌اش نبست و موسا شد

پسر لیلا

روضه خوان گفت که لیلا پسری داشت که رویش

به درخشندگی ماه که عباس عمویش

 

روضه خوان گفت که لیلا پسری داشت که مجنون

پسری داشت که می‌رفت و نگاه تو به سویش

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×