دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مدح حضرت علی اکبر (ع)
غزال لیلا

پسر از جای خود برخاست، بسم اللهِ مَجْراها ...

و با او پر کشید آرام چشمی رو به رویاها

 

زمین یک بوسه‌ ایمان شد در آیات قدم‌هایش

و وحی آمد که:  اِنّ الارضْ، لَهُ اِنّا خَلَقْناها  

به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
گلت از چشم ثارالله دل برد

تعالی الله مبارک باد لیلا لبت خندان و قلبت شاد لیلا

علی آورده‌ای یا حیِّ سرمد   تو را امشب محمد داد، لیلا

گلی آورده‌ای کز نکهت او بهشت وحی شد آباد، لیلا

به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
احمدترین به صفحۀ دنیا رسیده است

دریاترین به دامن صحرا رسیده است  ره واکنید، کعبۀ دل‌ها رسیده است

 یوسف بریده سر، سر بازار آمده  پابوسی‌اش خلیل و مسیحا رسیده است

در خانۀ خون خدا آمد خدا را مظهری

امروز پیک خوش خبر هی حلقه بر در می‌زند بر در مکرر حلقه را از عشق دلبر می‌زند

 

از نغمه در مرغ دل در سینه‌ام پر می‌زند شادی به صد شور و شعف از هر دری سر می‌زند

 

از شوق دل روح الامین شهپر به شهپر می‌زند از عشق اکبر نعرۀ الله اکبر می‌زند

ماه پیدا شده در خانه، مبارک باشد

ماه تا آینۀ خانۀ مولا آمد

رونقی تازه به کاشانۀ مولا آمد

 

کودکی تازه‌تر از ریزش باران در باد

شهر آشوب‌تر ‌از حال بیابان در باد

 

چشم وا کرد، چه چشمی است، چراغی روشن

غنچۀ وا شده در دامن باغی روشن

به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
تو خونه حیدری دارم

پایین پای پادشاه 

شهزاده‌ای شبیه ماه

نشسته مثل آینه 

همه شدن غرق نگاه

باز هم کوچۀ بنی‌هاشم بوی عطر محمدی دارد

باز هم آسمان این خانه‌ شب پر رفت و آمدی دارد باز هم کوچۀ بنی‌هاشم بوی عطر محمدی دارد

در شبستان زلف تو ترسا، خال بر گونۀ تو هندوکش طاق زیبای ابرویت محراب، وه که لیلا چه معبدی دارد

کار چشم تو مبتلا کردن، خاک را با نظر طلا کردن این زلیخای نفس ما یوسف! عاشق توست هر بدی دارد

شعر حمیدرضا برقعی به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق

می‌ایستم امروز خدا را به تماشا ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم من نیز جوانم، ولی افتاده‌ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را ای عشق مینداز از امروز به فردا

شعر سید حمیدرضا برقعی دربارۀ حضرت علی اکبر (ع)
به تماشای نبرد تو خداوند آمد

ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان

مثل تیری که رها می‌شود از دست کمان

 

خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود

بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

 

مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود

مست می‌آمد و رخساره برافروخته بود

به مناسبت اعیاد شعبانیه
رفته قنداقه‌ات به عرش خدا

السلام ای پناه مُلک و مکان

در ید قدرتت عنان جهان

 

رفته قنداقه‌ات به عرش خدا

تشنۀ پای بوسی‌ات همگان

 

در طوافت قیامتی شده است

می‌رسد هر فرشته با هیجان

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×