دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زبان لال

هرکس که حسّ و حال مرا درک می‌‌کند این سوز بی زوال مرا درک می‌‌کند

کعبه که قرن‌هاست سیه پوش این عزاست رنگ سیاه شال مرا درک می‌‌کند

داغ مجسم

دوباره نذر کرده مادرم تا بدوزد چندتایی شال و پرچم

 

بخواند روضه خوان از شیب گودال که در ذهنم شود داغت مجسم

 

دارالشفا

کاف و ‌ها و یا و عین و صاد یعنی کربلا پایتخت دل، حسین آباد یعنی کربلا

 

پابرهنه می‌روم سوی حریم پاک یار در حقیقت محور «بالواد...» یعنی کربلا

دست شعله‌ور

مهر فراغ بر جگرم خورد بی حسین زخم خزان به برگ و برم خورد بی حسین

 

می‌خواستم نسوزم ازین شعله‌ها ولی آتش به روی بال و پرم خورد بی حسین

مرثیۀ شهر شام

 

بگو که مرثیۀ شهر شام را چه کنم؟ نگاه هرزۀ مشتی عوام را چه کنم؟

 

گرفتم این که نگفتم از آن طناب سیاه گذشتن از وسط ازدحام را چه کنم؟

 

نذر چشم‌های زینب (س)

از همان ابتدا غزل‌هایم، نذر چشم پر آب زینب بود ضربۀ آخر مراثی من، دل از غم کباب زینب بود

 

هرچه باشد رسالتم این است: راوی روضه‌‌های جانسوزم بیت بیت دل من از آغاز، همگی از کتاب زینب بود

 

 

رزق اشک

چشمی که رزق اشک جاری را ببیند قطعاً بهشت رستگاری را ببیند

 

عمر شکوفه، از خودش تا میوۀ خوب باید که باران بهاری را ببیند

حسن ختام

نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من که می‌آمد صدای ناله‌های پنج تن از من

 

از آنجایی که وابسته است جان من به جان تو جدا کردند سر از تو، جدا کردند تن از من

میان معرکه هم زخم، هم جان باختن از تو میان خیمه‌ها هم سوختن، هم ساختن از من

اربعین یعنی...

اربعین یعنی دوباره کربلا 

بوسه بر خاک شهید سر جدا

 

اربعین یعنی دوباره شور و شین 

باز ذکر یا حسین و یا حسین

زبان حال بی بی حضرت زینب (س)

من بی تو ‌ای خون خدا در غم نشستم

یک اربعین در هجر و در ماتم نشستم

 

من بودم و یک اربعین ضجّه دمادم 

یک اربعین در حسرت خورشید عالم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×