دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عطر سیب سرخ

خون می‌شوند از جگر داغ، ناله‌ها وقتی که زخم می‌چکد از باغ لاله‌ها خورشیدها به رنگ شفق در غروب خون مهتاب‌ها اسیر کبودی هاله‌ها

کوتاه سروده
سری که آشناست

آن سر را

سال‌ها پیش دیده بود

بین دو سجده

بر شانه پیامبر سوار بود

و امروز بر نیزه

انگار حیدری تو، انگار زینب است او

برنیزه تکیه داده تنهاتر از همیشه

با چهرۀ خماری زیباتر از همیشه

 

بذر ترانه بارید از ابر خطبه‌هایش

اما زمین دل‌ها صحراتر از همیشه

 

زیارت شش گوشه به روایت سید حمیدرضا برقعی
در اتوبوس کاروان

رسیده‌ام به تو اما گریستم تا تو تمام فاصله را جاده را اتوبان را نگاه من همۀ راه تا به تو برسد کشانده است به دنبال خویش باران را  

به روی دست ملائک بدنت را دیدم

چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم

نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم

 

زیر پامال کبود سم مرکب‌ها، نه

به روی دست ملائک بدنت را دیدم

کوتاه سروده
بدون فرود

خون علی‌اصغر

تنها فواره‌ای

که فرود نداشت!

عصر عاشورا

 

بوی دود ربنایی سوخته          

می‌وزد در خیمه‌هایی سوخته

 

دیده‌ام در قاب زنجیری سیاه

عکس‌های کربلایی سوخته

 

گفتگوی حضرت زینب (س) و امام حسین (ع)
دلی دوتا و قد و قامتی دوتا تر از آن

اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت...!

برو حسین که دست خدا به همراهت

 

دعای حرز لبم را به گردنت بستم

برو حسین که این بوسه‌ها به همراهت

آزاده باش، باری اگر دین نداشتی

ای تکنواز نابغۀ نینوا، حسین!

وی تکسوار واقعۀ کربلا، حسین!

 

ای از ازل نوشتِ سواد سرشت خویش

با سرنوشت غربت خود آشنا، حسین

کوتاه سروده
سنگ قبر

 

نامه‌ها را

فراموش کن

مظلوم حسین

که سنگ‌قبرش را هم

به خط کوفی نوشتند ...

به محمل زد سری، در گردش آورد آسمان‌ها را

به نام زینب کبری سخن آغاز کن ای دل

به سوی کربلای واپسین پرواز کن ای دل

 

ز یارانی که جان دادند جا ماندی دلا! بس کن

چه می‌خواهی از این تن، این بلای مبتلا؟ بس کن

 

شعر ورود به کوفه
تو عین آسمانی و این شهر عین خاک

این پشت بام‌ها که تو را سنگ می‌زنند دارند روی وجه خدا سنگ می‌زنند

با قصد خرد کردن عکس صفات حق سوی تمام آیینه‌ها سنگ می‌زنند  

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×