دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند چهارم: عشق، حماسه، غم

این کاروان که عازم سرمنزل دل است

فارغ ز ره گشودن منزل‌به‌منزل است

 

گم‌گشته‌ای که راه به خورشید بسته بود

اکنون همو ز راهروانِ رهِ دل است

کوتاه سروده
خورشید نمایان شده از زاویه‌ات

شب جامه سیاه کرده در مرثیه‌ات

خورشید نمایان شده از زاویه‌ات

گفتند به لب‌های حسینت نرسید

در کرب و بلا قطره‌ای از مهریه‌ات

 

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند سوم: حر

حُر شرم می‌کند که به مولا نظر کند

یا از کنار خیمۀ زینب گذر کند

 

دیروز، ره به چشمۀ خورشید بسته بود

امشب چگونه روی به سوی قمر کند

کوتاه سروده
مجنون

آشفتگی از نگاه مجنون پیداست

از آتش گونه­‌های گلگون پیداست

 

از دورترین نقطه به او خیره شوید

مانند جزیره‌­ای که در خون پیداست

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند دوم: نقش کبریا

 

انگار کربلا، رقمِ خامۀ خداست

یا پرده­‌ای نگاشته از نقش کبریاست

 

یک سوی، نقشِ روشنِ سبز و سپید را

بر آن نگاره بُرد که پیدا و روشناست

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند نخست: از گلوی غمگن فرات

می‌گریم از غمی که فزون‌تر ز عالَم است

گر نعره برکشم ز گلوی فلک کم است

 

پندارم آنکه پشت فلک نیز خم می‌شود

زین غم که پشت عاطفه زان تا ابد خم است

 

یک نیزه از فراز حقیقت فراتر است

آن سر که در تلاوتِ آیاتِ محکم است

 

از کعبه به خونخواهی این قوم به پاخیز

 

آشوب به غارت بَرد این قافله‌ها را

صدها پَر جاماندۀ این چلچله‌ها را

 

از کعبه به خونخواهی این قوم به پا خیز

پاسخ بدهد خنجرتان حرمله‌ها را

دست همت بر سر شاه و گدا دارد حسین

جعد مشکین طرۀ عنبرگشا دارد حسین  حُسن یکتا را ببین زلف دو تا دارد حسین 

شورش امکان اگر طرح محیط  دهر ریخت  بر دو عالم سایۀ بال هما دارد حسین 

عزم وضو کرده به خون گلو

زهرۀ منظومۀ زهرا حسین

کشتۀ افتاده به صحرا حسین

 

دست صبا زلف تو را شانه کرد

بر سر نی خندۀ مستانه کرد

دست تو کلید حل مشکل‌­ها شد

دریای دلت راهی ساحل­‌ها شد

دست تو کلید حل مشکل‌­ها شد

 

پرواز به آزادگی­­‌ات می‌بالد

عشقت سند سلامت دل‌­ها شد

 

ترجمان تمام خوبی‌ها

 

ای امام خجستۀ پیروز، سورۀ خــون ، حقیقت زیبا!

از قیام تو می‌توان گفتن، تـا هنوز و همیشۀ دنیا

 

از قیام تو می‌توان گفتن، نامکرر به هر زبان امروز

ترجمان فصیح خون تـو، ترجمان تمام خوبی‌ها

در برکۀ دستان تو شد آب گرفتار

ای در شب چشمان تو مهتاب گرفتار      

دریا شده بعد از تو به گرداب گرفتار

 

گیرایی می از نفس شعله‌ور توست         

در هرم لب توست می ناب گرفتار

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×