دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نماز صبح

هر چند دل شکسته و هر چند بی‌پر است

امّا هنوز مثل همیشه کبوتر است

 

گر پای نیزه از حرکت ایستاده بود

از شدت علاقۀ بابا به دختر است

حرای گریه

در آن سحر، خرابه هوایش گرفته بود

حتی دل فرشته برایش گرفته بود

 

با آستین پارۀ پیراهن خودش

جبرئیل را به زیر کسایش گرفته بود

مریمان قبیله

کاروان سلاله‌های خدا

کاروان امام عاشورا

 

کاروان بهشتیان زمین

کاروان فرشتگان سما

عزادار حسین

زمین و آسمان در شور و شین است

عجب شوری به پا در عالمین است

 

غم امّ‌البنین شد اخگر جان

عزای یک عزادار حسین است

سوگند

ولایت باشدم حصن حصینم

غبار مقدم حبل‌المتینم

 

به جان حضرت عباس سوگند

غلام حضرت ام‌البنینم

عباس دارم

به گلزار ولایت یاس دارم

به گنج معرفت الماس دارم

 

برای یاری فرزند زهرا

خدا را شاکرم عباس دارم

تشنۀ سیرآبی

از دست تو هر چه بوسه بستاند آب

مُشتاق لب تو باز می‌ماند آب

 

ای تشنۀ سیرابی گل‌های حرم!

منظور تو را نگفته می‌داند آب

نافلۀ خون

آن دم که افق به قتلگه خیره بماند

وز حنجر سرخ، یک شفق بوسه ستاند،

 

بر خاک، که سجّادۀ تکبیرِ فناست 

مردی تنها، نافلۀ خون می‌خواند

مسلخ خون

در موج بلا، مرکب تسلیم براند

در مسلخ خون، دعای قربانی خواند

 

تا گُل گُلِ خون او به گودال چکید

در رگ رگِ خاک، عشق حق ریشه دواند

پیشانی عزّت

گر «العطش»ات به گوش افلاک رسید

«هیهات» تو هم به سمع ادراک رسید

 

پیشانی عزّت چو رساندی بر خاک

پشت ستم یزید بر خاک رسید

جوهر خون

از جلوۀ تو، باطل و حق معنا شد

وز تیغ تو، مرز کفر و دین پیدا شد

 

از جوهرۀ خون تو، در متن غروب

پیروزی عشق، تا ابد امضا شد

آبروداری از عشق

امروز ز عشق آبروداری شد

وز حضرت دوست، پرده‌برداری شد

 

فوّاره صفت، ز حنجر خشک حسین

خون در رگ عشق، تا ابد جاری شد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×