دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قبلۀ ماهی‌ها

 

مّواج ترین خاطرۀ دریا شد

مَشک و علمش قبلۀ ماهی‌ها شد

 

می‌برد به دندان همۀ دنیا را

تاریخ، میان دست­‌هایش جا شد

نوحه‌ی باران

 

بشْنو از نی، نینوای «العطش»

سوختم در خیمه‌های «العطش»

 

شعر اشک از چشم مردم ریخته

«شیعتی مَهما شَرِبتم» ریخته

تنهایى و عطش امام حسین (ع)

 

شه ز تن‏ها مانْد تنها، نى ز جان

آیۀ «لاتَحسَبَنَّ» خوش بخوان

 

شه برون شد از حجاب پیچ‌پیچ

چون الف شد، او چه دارد؟ هیچ‌هیچ

خواب آب

خیمه زد، ابر بلا بر خیمه‌ها

باز شد پای عطش در خیمه‌ها

 

ای سپهر! افتد تو را انجم در آب!

کهکشان‌هایت شود یکسر خراب!

 

باید ببارم

 

من از زبان باد شنیدم که تشنه‌ای

با من شنید عالم و آدم که تشنه‌ای

 

راهی شدم که آب برایت بیاورم

همراه با تمامی عالم «که تشنه‌ای»

 

آب بی‌آبرو

 

در حیرتم که آب، مگر آبرو نداشت؟

گر آبروی داشت، چرا رو به او نداشت؟

 

لب‌تشنه شاهِ تشنه‌لبان در لب فرات

جز جرعه‌ای ز آب، دگر آرزو نداشت

قحط آب

چرا از دیده اشک غم نبارم، چون سحاب، امشب؟

چگونه ز استراحت ره دهم بر دیده، خواب، امشب؟

 

شنیدستم به دشت کربلا از ظلم اهل کین

بُوَد اندر حریم شاه خوبان، قحط آب، امشب

 

 

مهر فاطمه

در کربلا که موج زند، آب روی آب

از قحط آب گشته به پا های‌وهوی آب

 

در ساحل فرات که خود مَهرِ فاطمه است

دارند کودکان حسین، آرزوی آب

 

گیسوی موج

چون ره نیافتند، شهیدان به سوی آب

زد دست بر سر از غم ایشان، سبوی آب

 

می‌کرد بهر تشنه‌لبان، نوحه در فرات

شد گریه از حباب، گره در گلوی آب

 

 

موج عطش

چسان به کرببلا می‌کنی گذار؟ ای آب!

مگر نه‌ای ز شه تشنه شرم‌سار؟ ای آب!

 

هنوز بهر تو گویا به خیمه‌گه دارد

سکینه در ره عبّاس، انتظار، ای آب!

 

شکایت بی‌حساب

ز جور تو ز کفم رفت صبر و تاب، ای آب!

بده سؤال مرا از وفا جواب، ای آب!

 

ز ظلم‌ها که نمودی به اهل‌بیت حسین

شکایت است مرا از تو بی‌حساب، ای آب!

 

 

نایاب

تشنگی شد آشکار و آب شد نایاب، آب

تشنه‌لب هم کودک و هم مادر و هم باب، آب

 

نوگلانِ باغ طاها از عطش پژمرده‌اند

تا نخشکیده، کنید این باغ را شاداب، آب

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×