دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
خشکی لبش آب حیات است هنوز

داغش به دل خون فرات است هنوز

خشکی لبش آب حیات است هنوز

 

امروز جهان به عشق او پابرجاست

آن عشق که کشتی نجات است هنوز

 

شوق زیارت از زبان سید حمیدرضا برقعی
نوبت پرواز شد

یادم آمد شب بی چتر و کلاهی

که به بارانی مرطوب خیابان

زدم آهسته و گفتم

چه هوایی است خدایی

من و آغوش رهایی…

کوتاه سروده
چرخید تمام قبله‌ها رو به فرات

تاریخ گذشت و ظهر عاشورا شد

خورشید میان خاک‌ها پیدا شد

 

چرخید تمام قبله‌ها رو به فرات

 آن‌وقت زمین معبد خنجرها شد

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند چهارم: عشق، حماسه، غم

این کاروان که عازم سرمنزل دل است

فارغ ز ره گشودن منزل‌به‌منزل است

 

گم‌گشته‌ای که راه به خورشید بسته بود

اکنون همو ز راهروانِ رهِ دل است

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند سوم: حر

حُر شرم می‌کند که به مولا نظر کند

یا از کنار خیمۀ زینب گذر کند

 

دیروز، ره به چشمۀ خورشید بسته بود

امشب چگونه روی به سوی قمر کند

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند دوم: نقش کبریا

 

انگار کربلا، رقمِ خامۀ خداست

یا پرده­‌ای نگاشته از نقش کبریاست

 

یک سوی، نقشِ روشنِ سبز و سپید را

بر آن نگاره بُرد که پیدا و روشناست

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند نخست: از گلوی غمگن فرات

می‌گریم از غمی که فزون‌تر ز عالَم است

گر نعره برکشم ز گلوی فلک کم است

 

پندارم آنکه پشت فلک نیز خم می‌شود

زین غم که پشت عاطفه زان تا ابد خم است

 

یک نیزه از فراز حقیقت فراتر است

آن سر که در تلاوتِ آیاتِ محکم است

 

از کعبه به خونخواهی این قوم به پاخیز

 

آشوب به غارت بَرد این قافله‌ها را

صدها پَر جاماندۀ این چلچله‌ها را

 

از کعبه به خونخواهی این قوم به پا خیز

پاسخ بدهد خنجرتان حرمله‌ها را

این ضریح شش گوشه، حج پاکبازان است

چشمه چشمه می‌جوشد خون اطهرت اینجا  کور می‌کند شب را زخم خنجرت اینجا

چشمه چشمه می‌جوشد از دل زمین هر شب خون اصغرت آن جا،  خون اکبرت اینجا

در حریم تو

زیر ایوانت اگر روزی کبوتر می‌شدم آنقدر پر می‌زدم در خون که پرپر می‌شدم آتشم گل کرد و بالم سوخت با پروانه‌ها کاش چون پروانه در آتش شناور می‌شدم  

کوتاه سروده
دجله

دجله رود نیست

دجله اشک گرم شرم مردمی ست

که شهادت حسینِ تشنه را

بر کرانۀ فرات

سال‌ها گریستند

از هر چه بگذرم سخن دوست خوشتر است

تا آبشار زلف تو را شب نوشته‌اند

ما را اسیر خال روی لب نوشته‌اند

 

در اعتکاف گیسوی تو سال‌های سال

مشغول ذکر و سجده و یا رب نوشته‌اند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×