دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دل من سوخته‌تر از دل لیلا شده است

دیدنت در همۀ راه معما شده است

تو کجا نیزه کجا وای چه با ما شده است؟

 

دیدنت سخت ولی سخت‌تر از آن این است

باز هم حرمله سرگرم تماشا شده است

پدر تشنه‌ها خداحافظ

یا بن خیر النساء خداحافظ

در پناهِ خدا، خداحافظ

تو هنوزم مرا نبوسیدی پدر تشنه‌ها خداحافظ

بر روی دست‌های پدر آمد

آن جنگجو هنوز

گویا بلد نبود

برپا بایستد

بر روی دست‌های پدر آمد

آن جنگجو هنوز

صحبت بلد نبود

پس با زبان گریه رجز سر داد

آن جنگجو هنوز

آن‌قدر بچه بود

خلیل ماهی تشنه به این منا آورد

برای تو عسل و شیر را خدا آورد

 خدا به دست خودش آب تشنه را آورد

 

برای این که بفهمیم عشق عادی نیست

خدا دلیل خودش را به نیزه‌ها آورد

کوتاه سروده
مسیح عاشورا

وقتی گل ناشکفته پرپر می‌شد

با خون گلو گلوی تو تر می‌شد

این معجزۀ مسیح عاشورا بود

در دست پدر، پسر کبوتر می‌شد

کوتاه سروده
پیر شش ماهه

هر چند کلاس درس او یک واحه ست

راهی که به آنجا نرسد بی راهه ست

پیران همه طفل مکتب او هستند

این پیر طریقتی که خود شش ماهه ست

طفلِ نخورده آب

طفلِ نخورده آب، کمی در حرم بخواب

لالا گلم، عزیز دلم، اصغرم بخواب

 

شرمنده‌ام که شیر ندارم به سینه‌ام

ناخن مکش، تو خاک مکن بر سرم، بخواب

گشودی چشم در چشم من و رفتی به خواب اصغر

گشودی چشم در چشم من و رفتی به خواب اصغر

خداحافظ، خداحافظ، بخواب اصغر، بخواب اصغر

 

به دست خود به قاتل دادمت؛ هستم خجل امّا

ز تاب تشنگی آسودی و از التهاب اصغر

ناله مادر

این نالۀ شکستۀ یک خسته مادر است

بی شیر بودنم به خدا مرگ آور است

 

آن مادری که شیر ندارد دهد به طفل

خجلت زده، غریب و پریشان و مضطر است

 

حجم تیر

دیدنت در همۀ راه معما شده است

تو کجا، نیزه کجا، وای چه با ما شده است؟

 

دیدنت سخت ولی سخت‌تر از آن این است

باز هم حرمله سرگرم تماشا شده است

بس کن رباب

بس کن رباب نیمه‌ای از شب گذشته است

دیگر بخواب نیمه‌ای از شب گذشته است

 

کم خیره شو به نیزه، علی را نشان نده

گهواره نیست دست خودت را تکان نده

حنجر اصغر...

چه کرده عدو با تو و حنجرت؟

که خون کرده قلب من و مادرت

 

چه کرده سه شعبه گلوی تو را

که پاشیده گردیده سرتاسرت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×