دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
راه عاشقی

چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد

خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد

 

سر پیری عجب شوری است در چشمانت ای مومن!

جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد

پیر است اما شیر، پیرش هم شجاع است

در عشق بازی از طفولیت نجیب است

یار غریبی‌های مولای غریب است

 

یک بار هم در کودکی جان داده بهرش

او زنده با انفاس یار و بوی سیب است

شمع شب تار ما

ای گشته پیر مکتب ایثار ما، حبیب

در یک جهان غم آمده، غمخوار ما، حبیب

 

زینب دعات کرده، رسانده تو را سلام

زیرا شدی به غربت ما یار ما حبیب

کربلای این دو نفر

کفن کنید به قدّ رسای این دو نفر

کنید رحم به حال و هوای این دو نفر

 

شهادت علی اکبر عذابشان داده

که نیست بعد علی خیمه جای این دو نفر

احلی من الحسین

با مهر اعتبار امام شهیدها

شش دانگ عشق خورده به نام شهیدها

 

وقتی شهید، نام خداوند عالم است

یعنی خدایی‌اند تمام شهیدها

 

دو هدیۀ ناقابل

عالم علی و نورِ جهانتاب زینب است

مثلِ علی و مثلِ نبی، ناب زینب است

از جلوه‌های فاطمه سیراب زینب است

تشنه حسین، تشنه حسن، آب زینب است

پسرانم به فدای سر تو، غم نخوری

می‌رود سمت برادر، به تنش تب دارد

دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد

 

به فدای سر تو! هرچه که دارم این است

چه کنم؟ هست همین هرچه که زینب دارد

غم به دل راه نده

غم به دل راه نده من به غمت حساسم

دو پسر آوردم

پایش افتد خود من چند نفر عباسم

دو پسر آوردم

 

پای در راه

بنگر که چگونه من رها کرد و گذشت

از خویش بریده، عزم ما کرد و گذشت

 

«هل من» چو شنید پای در راه نهاد

بر خون حسین اقتدا کرد و گذشت

مشت عطش سوز

 

روزی که ز دریای لبش دُر می‌رفت

نهر حرکاتش از عطش پر می‌رفت

 

یک جوی از آن مشت عطش سوز زلال

آهسته به آبیاری حر می‌رفت

 

روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ چهارم)

 

دیگر به سینه تاب نماند و، به دل قرار  

افتاده جسم اطهرتان توی کارزار

ای چشم‌های پاک شما، گرمی دلم ‌

ای دست‌های سبز شما، معنی بهار

 

روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ سوم)

از دشت سمت خیمه می‌آید کسی مگر؟  

گویا دلش شکسته ز سنگینی خبر

داغی بزرگ، بر دل پاکش نشسته است  

داغی به وسعت غم آدم، نه! بیشتر

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×