دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
برخاست شعله‌های ستم از همان نشست

وقتی که ماه مهر تو در آسمان نشست تصویر تشنگی به رخ کهکشان نشست  آخر به خضر و چشمۀ آب بقا رسید هر عاشقی به معرکه تا پای جان نشست  

پرواز را روشنگری می‌کرد خورشید

روزی که دین را یاوری می‌کرد خورشید از خالق ِ خود دلبری می‌کرد خورشید

باید وصیت‌نامه از خون می‌نوشت و اندیشه‎‌ها را رهبری می‌کرد خورشید  

آه! هفتاد و دو تکه شده قلب قرآن

خاک ، آتش زده پیراهن خونینش را باد خم کرده از آن سو، کمر دینش را

آه! هفتاد و دو تکه شده قلب قرآن آیه آیه به زمین ریخته یاسینش را  

به بوی گندم ری، در تنور کربلا ماندیم

سبو افتاد، او افتاد، ما ماندیم، واماندیم  روان شد خون او بر ریگ صحرا، رفت، جا ماندیم  فرو رفتیم تا گردن به سودای سرابی دور  به بوی گندم ری، در تنور کربلا ماندیم   

یک نفر نیست به این مرد بگوید نامرد

داد زد ها ... سر از این خاک کجا بردارد کیست آیا قدمی سمت خدا بردارد؟

خیمه زد روی پدر، رو به جماعت پرسید یک نفر نیست که بابای مرا بردارد؟

 

قبل ازهمه جا به کربلایت رفتم

من روز ازل دل به تو دلبر دادم

حق خواست که در دام غمت افتادم

 

شادی من از فرط غم توست حسین

چون سوختۀ غم تو هستم شادم

زنی پیوسته می‌خواند نوای یا اخا امشب

قرار از دل ربوده آه و اشک کبریا امشب نشسته بر جبین دل غم کرب و بلا امشب

ابوفاضل بدون دست و اصغر تشنه لب بی جان فرات از شرم می‌نالد ز دردی بی شفا امشب

کوتاه سروده
زینب زینب گفت

"یا زینب" گفت وقتی افتاد حسین

"زینب !"زینب!" گفت و جان داد حسین

 

حتی نگذاشت تا که تنها برود

با او سر ِ خویش را فرستاد حسین

 

چوب خشک نی به هفتاد و دو گل آذین شده است

کربلا را می‌سرود این بار روی نیزه‌ها  با دو صد ایهام معنی‌دار روی نیزه‌ها

نینوای شعر او از نای هفتاد و دو نی  مثل یک ترجیع شد تکرار، روی نیزه‌ها

تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست

عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز  نهضتت مایۀ الهام جهان است هنوز  بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم  خون جوشان تو چون سیل، دمان است هنوز   

چه جوری بگم بدونید، که چه بغضی تو گلومه

ای خدا ببین بُریدم، دیگه از هر چی گناهه

ای خدا منم همون که، عمریه که روسیاهه

 

این روزا دارم می‌فهمم، عمری با خودم چه کردم

حالا اما از ته دل، پُر ِ اندوهه یه مَردَم

 

سر بریدۀ بابا و دامن دختر

شبِ تبانیِ پنهانیِ قضا وقدر

شب قطارِ زمان روی ریل‌های خطر

 

صدای سُرفۀ خشدارِ ساعتی مسلول 

 وَ چند قطرۀ خون روی میز، پنجره، در 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×