دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
روایت روشن

برپا شده است در دل من خیمۀ غمی

جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی

 

عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان

غیر از غمت نداشته‌ام یار و همدمی

 

از کودکی برای غمش گریه کرده‌ام

زینت گرفته هر سخنم با دم حسین

چون عطردان شده دهنم با دم حسین

 

از کودکی برای غمش گریه کرده‌ام

تا روز مرگ سینه زنم با دم حسین

 

اشک سحر

اگر تو آه کشی خشک و تر نمی‌ماند

اگر تو گریه کنی که جگر نمی‌ماند

 

بیا و آه مکش با حرارت جگرت

که از مجالس روضه اثر نمی‌ماند

 

آتش حرام گشته به پروانۀ حسین

ما را کشانده‌اند به میخانۀ حسین

 تا مستمان کنند ز پیمانۀ حسین

 

 پروا نمی‌کنیم از آتش، حسین هست

 آتش حرام گشته به پروانۀ حسین

 

مثل زمزم

ما در عزایت مثل زمزم گریه کردیم

گاهی شدید و گاه نم نم گریه کردیم

 

گاهی تک و تنها میان خلوت اما

اغلب میان روضه با هم گریه کردیم

 

سفرۀ حاتم

در صحن دل وزیده هوای محرمت

بر گوش جان رسیده صدای محرمت

 

ما بیقرار، منتظر روضه مانده‌ایم

اصلا تمام سال، فدای محرمت

 

بیا برگردیم

ای مرا دلبر و دلدار، بیا برگردیم

خیمه برپا مکن این‌بار، بیا برگردیم

 

دم به دم دشمن تازه‌نفسی می‌‌آید

تا که فرصت بود‌ای یار، بیا برگردیم

 

او، ما

ﺍﻭ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﺭﻭﯼ ﺣﺮﻑ ﺣﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ! ﺗﻦ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﻭﺭ ﻧﺎﮐﺴﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﻓﺮﯾﺐ ﺯﺭﻕ ﻭ ﺑﺮﻕ ﺩﻫﺮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ

شکوه رزم

یک تن شکوه رزم تورا شایگان نگفت شایستۀ تو آنچه که بایست، آن نگفت! هرکس که رفت بر سر منبر به نام تو، جز ناله‌های العطشت، داستان نگفت!

نسیم پرچم

ما را نسیم پرچم تو زنده می‌کند

زخمی است دل که مرهم تو زنده می‌کند

 

خشکیده بود چند صباحی قنات اشک

این چشمه را ولی غم تو زنده می‌کند

 

ده ماه همه منتظر ماه تو هستند

غیر از غم معشوق در عالم خبرى نیست

جایی خبرى نیست که از غم خبرى نیست

 

پروانه پرش سوخت، ولى آبرویش شد

ما هم دلمان سوخته، این کم خبرى نیست

 

یک آهِ عزا را به دو عالم نفروشم

هر چند که از داغ تو مرثیه به دوشم

یک آهِ عزا را به دو عالم نفروشم

 

من طایر قدسم به زمین آمده‌ام تا

از برکۀ اندوه تو یک جرعه بنوشم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×